توصیه های مهم پزشکی به روزه داران
انتخاب:دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه
قبل از شروع ماه رمضان با گرفتن روزه های مستحبی یا قضا، بدن خود را برای یک ماه روزه داری، کم کم آماده نمایید یا این که نزدیک ماه رمضان صبحانه را کامل میل کنید ولی نهار نخورید یا نهار را خیلی سبک میل نمایید و خوردن آن را به تاخیر بیاندازید تا معده عادت نماید. با توجه به این که معده انسان در طی خواب، فعالیت ندارد ولی روده در طی خواب به فعالیت خود ادامه می دهد بنابراین هیچ گاه با شکم پر نباید خوابید؛ چرا که این امر باعث فساد غذا در معده و عدم هضم صحیح می گردد. باید بسته به نوع غذایی که میل می کنید و بازشناسی توان معده در هضم غذا، حدود یک الی دو ساعت بعد از غذا خوردن، حتماً بیدار باشید. این مسأله در خوردن افطار و سحری باید مورد توجه قرار بگیرد. برای کمتر شدن سختی روزه حتماً از روغن های سالم همچون روغن کنجد، زیتون، دنبه و محلی استفاده کنید و از مصرف روغن های مایع یا جامد نباتی جداً خودداری نمایید. (به طور کلی سعی کنید هیچگاه از روغن های مایع یا جامد نباتی استفاده نکنید) برای آب شرب، از آب بدون وایتکس (کلر) استفاده نمایید و به هیچ وجه از آب لوله کشی که حاوی کلر می باشد استفاده نکنید. (اگر دسترسی به آب چشمه، قنات و .. ندارید، حداقل آب لوله کشی را بجوشانید و بعد از خنک شدن، میل نمایید. با این کار به فرموده امام رضا (ع) آب سبک می گردد و به راحتی جذب می شود. علم روز نیز به این نکته اذعان دارد.) در طی روز به دلیل گرسنگی، حرارت بدن بالا می رود و پوست گرم تر شده که باعث لاغری و آب شدن چربی می شود، این امر برای افراد چاق مفید است، ولی افراد لاغر باید از هر چیزی که باعث گرم تر شدن آنها می گردد، پرهیز کنند، در طی روز جلوی آفتاب نروند و محیط خود را خنک نگه دارند و در غذاهای خود از فلفل و ادویه استفاده نکنند، همچنین دوش آب سرد باعث گرم تر شدن بدن می گردد و باید برای خنک شدن، دوش آب ولرم بگیرند و همچنین افراد لاغر در فاصله افطار تا سحر، باید از غذاها و میوه های آب دار استفاده کنند و حتماً سحری بخورند. خوردن سحری به همه روزه داران توصیه می گردد. (سایت دکتر روازاده) هیچگاه چای نخورید. بوته چای جزو معدود گیاهانی است که به دلیل وجود سموم فراوان در بافت آن، در طبیعت هیچ آفت جدی به جز انسان ندارد! مزارع این گیاه نیاز به سمپاشی ندارند و هیچ چرنده، پرنده، حشره و ... به آن نزدیک نمی شود. اگر در بین علوفه چهارپایان (هر نوع که باشند) حتی کمی برگ چای باشد، حیوان به محض جویدن آنها را از دهانش بیرون می ریزد! در بسیاری از مناطق کشاورزی، برای آن که احشام و سایر حیوانات به مزارع و کشتزارهای مختلف نزدیک نشده و زراعت را خراب نکنند، اطراف آنها را بوته چای می کارند. حیوانات با مشاهده بوته چای به مزرعه نزدیک نمی شوند!موادی که در اصطلاح علم شیمی ساختار مولکولی حلقوی دارند (مواد آروماتیک) سرطان زا هستند. «پلی فنول» یکی از مواد آروماتیک است که چای هم این ماده را دارد. فنول چیست؟ فنول یک ماده دارای ترکیبات حلقوی است که بر روی پوست، کبد و سیستم گوارش اثرات نامطلوبی می گذارد. جالب اینجاست که قریب به اتفاق مواد معطر شیمیایی که در کارخانجات به چای اضافه می کنند هم جزء مواد آروماتیک و سرطان زا هستند! (گل بود به سبزه هم آراسته شد!!)مصرف چای (خصوصاً پس از غذا که سال هاست عادت بسیاری از ایرانیان شده است) جلوی جذب آهن معدنی موجود در غذاها توسط بدن را می گیرد که در نتیجه منجر به بروز بیماری کم خونی مزمن در مصرف کنندگان می شود. فراموش نکنید که عارضه کم خونی خود باعث ده ها بیماری دیگر در بدن می شود. چای دارای ماده ای است به نام تانن. این ماده بسیار مدر است و به همین خاطر مایعات بدن را دفع کرده و پلاسما غلیط می شود. آنزیم ها در پلاسمای غلیظ نمی تواننند فعالیت کنند و به همین خاطر مواد زاید در بدن انبار شده و موجب بیماری های گوناگون می شود. ضمناً تانن موجب فعالیت بیش از حد سلول های اپیتلیال کلیه شده و کلیه را به مرور از کار می اندازد! گیاه چای دارای ماده ای است به نام اگزالیک اسید، که مسموم کننده بوده و اختلالات متابولیسمی ایجاد می کند. این ماده در کلیه رسوب کرده و سنگ های کلیوی اگزالیک را موجب می شود. چای ترشح اسید معده را تحریک می کند و همچنین به دلیل ماهیت اسیدی خود، در بروز زخم معده مؤثر است.در هر فنجان چای بین 60 تا 75 میلی گرم «کافئین» وجود دارد که LDL خون را افزایش می دهد و عاملی می شود برای انفارکتوس های قلبی و مغزی، ولی البته آرام بخش است و در دراز مدت اعتیاد ایجاد می کند!ماده آرام بخش دیگری در چای وجود دارد به نام «تئین» که محرک سیستم اعصاب سمپاتیک است و موجب افزایش ترشح آدرنالین می شود. تئین موجب کاهش مقدار منیزیم داخل سلول ها می شود. منیزیم ماده ای است که در سلول قرار دارد تا با انواع سرطان ها مبارزه کند و با نوشیدن چای این ماده مفید از بدن خارج می شود. (سایت دکتر روازاده) هیچگاه از قند و شکر سفید استفاده نکنید. در جریان تصفیه شکر خام و قهوه ای، برای تهیه شکر سفید و متبلور، ضمن استفاده از تکنولوژِی شیمیایی خاص سفید کردن، شکر خام قهوه ای را تا درجات خیلی بالایی حرارت می دهند و با این کار، کلیه ویتامین ها و مواد معدنی که در شیره خام چندر قند و نیشکر است، از جمله کروم، از بین می رود. کروم، جزء اسانس ماده شیمیاییGlucose Tolerance Factor (GTF) می باشد. ماده شیمیایی GTF که برای تنظیم کنش هورمون انسولین روی گلوکز و در نتیجه جذب گلوکز لازم است، در شکر سفید تصفیه شده وجود ندارد. لذا شکر پس از تصفیه شدن، به صورت یک ماده شیرین بی خاصیت در می آید و پس از خوردن، برای اینکه جذب شود، چون خالی از هر گونه مواد معدنی و املاح است، ناچار از مواد معدنی و املاح در خون، استخوان و نسوج برداشت می شود و در بدنهایی که از این جهات نارسایی هایی دارند، موجب ایجاد اختلال در سلامت آنها می شود. متأسفانه به محض ورود قند و شکر تصفیه شده به بدن، سوخت و ساز چربی ها به وسیله کبد متوقف می شود. در این روند نه تنها از چربی های اضافه کاسته نمی شود، بلکه قند اضافی مازاد بر علت می شود. ثابت شده است که مصرف حتی 100 گرم قند تصفیه شده برای مدت 6 ساعت، سیستم ایمنی بدن را به کلی مختل می کند. بزرگترین مشکل قندهای تصفیه شده این است که همین که وارد معده می شوند، از دیواره های معده، جذب خون شده و موجب تحریک ترشح انسولین می شوند. (کتاب مزاجها و طبایع)
http://safine-nejat.mihanblog.com http://www.sahand272.blogfa.com/ http://www.rs272.parsiblog.com/ WEST AZERBAIJAN URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI
روزه داری در ادیان مذهبی مختلف جهان
انتخاب:دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه
نوشته :اکرم امانی کارشناس ارشد ادیان و عرفان
روزه عملی عبادی و هماهنگ با روح و روان انسان است که در صورت تحقق دقیق با توجه به شرایط و معیارهای یک روزه واقعی نتایج گرانی را در امور روحی، روانی، معنوی، بهداشتی، اقتصادی و ... برای فرد و اجتماع به ارمغان میآورد.روزه ظهور در پیروان ادیان الهی دارد، چون ناشی از مبدا ایمان و امر خدا میباشد و نیروی مقاومت را افزایش میدهد تا انسان را به مقام تقوا برساند.روزه ضمن وجوب در ادیان الهی، انگیزه فطری نیز داشته زیرا بشر تعالی طلب که نمیخواست تا سطح حیوانات پایین بیاید و یکسره محکوم تمایلات و شهوات حیوانی گردد، روزه را وسیله و سپری برای مقاومت در برابر این گونه تمایلات قرار داده تا خود را به کمال برساند.چنانکه پیامبر میفرماید: امت من وقتی روزه گرفتن نیروی شهوت و هوا و هوس در آنها ضعیف شده و دیگر گرد اعمال زشت نمیگردند.روزه گرفتن در میان ادیان الهی، تاریخی بس طولانی دارد و از جمله عبادات دیرینی است که پیدایش آن را میتوان با رانده شدن حضرت آدم و حوا از بهشت مقارن دانست.بعضی مفسران میگویند که خداوند روزه روزهای سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم هر ماه را بر آدم صفی واجب کرد، علت آن بود هنگامی که آدم به زمین آمد از گرمی و تابش آفتاب سوخت و سیاه شد ولی پس از روزه بدنش سفید شد و به این جهت آن سه روز را ایام البیض خواندند.صوم در لغت به معنای خودداری از عمل است البته در معنای آن این قید را اضافه کردهاند که به معنای خودداری از کارهای مخصوصی است که دل آدمی مشتاق آن باشد و اشتهای آن را داشته باشد.اما صوم در فرهنگ و شریعت دینی عبارت از خودداری و پرهیز از چیزهایی خاص در زمان معین است.خداوند در قرآن میفرماید: ای کسانیکه ایمان آوردهاید بر شما روزه نوشته شد همانگونه که بر اممی که پیش از شما بودند، نوشته شد.این آیه نشان میدهد که روزه بر مسلمانان و بر امتهای پیش از آنان نیز واجب بوده است. در روایات اسلامی آمده که کتابهای بزرگ آسمانی همچون تورات، انجیل، زبور، صحف و قرآن در رمضان نازل شده اند. امام صادق علیهالسلام میفرماید: تورات در ششم ماه رمضان، انجیل در دوازدهم ماه رمضان، زبور داود در هجدهم ماه رمضان و قرآن در شب قدر نازل شده است.امیرمومنان در این باره میفرماید: روزه عبادت قدیمی است که خدا هیچ امتی را از آن معاف نکرده است. اما لزومی ندارد که روزه وضع شده برای پیشینیان شبیه روزه مسلمانان باشد.تفاوت روزه در ادیان از جهت تعداد روزها و چگونگی روزههاست، هرچند در ادیان مختلف جزئیات و کیفیت روزه تفاوت دارد اما اصل حکم روزه وجود دارد و هدف آن بطور کلی تهذیب نفس و ایجاد طهارت و پاکی معنوی و رفع رنج و بلاست .غرض از ذکر مطالب یاد شده این است که باید بدانیم در بررسی پرهیز و روزه در ادیان دیگر، باید ذهن خود را از معنای مصطلح آن در اسلام و آنچه در شرع اسلام مبطل روزه محسوب میشود بخصوص خوردن و آشامیدن فراتر ببریم.این فرانگری باید عوارض و لوازم آن را نیز دربگیرد، برای مثال روزه سکوت که به واسطه نذر، سوگند و ... واجب میشده و در میان قوم یهود متداول بوده به روزه مسلمانان شباهتی ندارد. با این اوصاف درمییابیم که اکثر ادیان بزرگ دنیا از جمله صائبین، مانویان، بودائیان و اهل کتاب روزههای واجب و مستحب دارند.پس از این مقدمه توجه این مقاله بر مسئله روزه در دو دین یهود و مسیحیت بطور مفصل و بر دیگر مذاهب به صورت اشاره خواهد بود.
روزه و روزهداری در دین یهود
واژه عبری برای کلمه روزه، لفظ صوم است؛ در آئین یهود روزه جزئی از مجموعه اعمالی است که یک یهودی برای ذلیل ساختن تن و رنجور ساختن آن انجام میدهد.روزه در تمام اوقات در میان هر طایفه و ملت و مذهب موقع ورود اندوه و رحمت غیرمترقبه معمول بوده است (یونس5:3) و میتوان گفت که حکم طبیعت است که در این مواقع پرورش و نمو را ترک میکند.در عهد قدیم (کتاب مقدس) به هیچ وجه اشارهای نشده که قبل از ایام موسی روزه بطور صحیح معمول بوده، همچنین در تورات به وجوب روزه و حدود آن تصریحی نیست ولی روزهداران را ستوده است.قوم یهود غالباً در موقعی که میخواستند اظهار عجز و تواضع در حضور خدا نمایند روزه میداشتند تا گناهان خود را اعتراف نموده و به واسطه روزه و توبه رضای حضرت اقدس الهی را تحصیل نمایند. (داوود 26:20)مخصوصاً در مواقع مصیبت عام روزه غیرمرسوم قرار میدادند و در این صورت اطفال شیرخوار و گاهی حیوانات را نیز از چرا منع میکردند. (یوئیل 16:2) عهد قدیم از روزه داشتن فردی، همچون روزه داشتن داود، عزرا، الیاس، دانیال و جمعی بسیار سخن گفته که بیانگر یک ارب دینی کاملاً متداول برای نیل به هدف مورد نظر در میان یهودیان بوده است.
برای نمونه چند عبارت از کتاب عهد قدیم را آوردهایم:
« .... پس داود برای (سلامت) طفل از خدا استدعا کرد و داود روزه گرفت و داخل شده تمامی شب را بر روی زمین خوابید». (دوم سموئیل باب 12/16/15).«و در روز بیست و چهارم این ماه بنی اسرائیل روزه دار و پلاس در بر و خاک بر سر جمع شدند». (نحمیا باب 9/1).در تورات برای اولین بار دستور تعنیت (روزه) برای روز کیپور (بخشش گناهان) در دهم ماه تیشری ذکر شده ولی روزههای دیگر تاریخ یهود با یادبود اتفاقاتی که در مسیر خرابی بت بیت المقدس (همیقداش) روی داد، مناسبت پیدا میکنند.
روزههای مهم یهودیان عبارت است از:
1- یوم کیپور بزرگترین روزه یهودیان است که با نامهایی چون یوم ادیر یعنی جلیل و باعزت، یوم مقادوش یعنی روز مقدس و یوم عاسورا خوانده میشود.
2- روزه 10 طوت آغاز محاصره اورشلیم توسط بخت النصر
3- روزه 17 تموز خرابی دیوار اورشلیم و توقف قربانی و فتح اورشلیم توسط تیطس سردار رومی
4- روزهی 9 آو خرابی دوباره بت همیقداش و یادآوری مصیبت ویرانی بیت المقدس
5- روزه 3 تبشری سقوط یهود و کشته شدن جدلیا حاکم یهودا.هاگس در کتاب قاموس مقدس مینویسد: روزه کفاره روزه مهم سالیانهای است که آرامی و استراحت و روزه دهم ماه تیشری یعنی پنج روز قبل از عید خیمهها نگاه میدارند.
فلسفه روزه یهود
کتاب عهد قدیم تاکید دارد که روزه هدف نیست بلکه وسیلهای است که از طریق آن انسان قادر است از گناهانی که مرتکب شده است اظهار ندامت و توبه کند و قلب خود را برای خداوند متواضع گرداند و با تغییر در رفتار و عمل خود توبه حقیقی از گناهان را متجلی سازد.تعنیت (روزه) در دین یهود اهداف خاصی از جمله توبه، طلب بخشش و یادآوری سوگواری را در پی دارد.از نگاه دین یهود صوم تنها به معنی پرهیز از خوردن و آشامیدن نیست بلکه خودداری از لذایذ جسمانی است.کتاب مقدس یهودیان بر این مطلب تاکید دارد که روزه داشتن بدون توبهای صمیمی و حقیقی بیارزش و بیمحتواست و صرف توجه به ظواهر روزه کارساز نیست.این امر که فلسفه روزه صرفاً اجتناب از برخی نیازهای طبیعی و پرداختن به اموری دیگر چون دعا و ... عبارت – بدون ایجاد اثری مثبت در قلب و روح مومنان- نیست منحصر به آیین یهود نیست و دردیگر ادیان نیز مورد توجه قرار گرفته است.
قوم یهود در موارد مختلفی مبادرت به روزه گرفتن میکردند که از جمله آنها موارد زیر میباشد:
1- بر سرلطف آوردن خداوند به منظور پیشگیری پایان بخشیدن به یک مصیبت الهی.
2- هنگامی که یک تهدید یا حمله از سوی دشمنان و یا مصیبت طبیعی متوجه میشد به روزه عمومی توجه میکردند.
3- روزه داشتن به منظور کسب آمادگی برای قبول امری خطیر یا ملاقات با ارواح مردگان.
آداب و رسوم روزهداری
در دین یهود دختران از سن 12 سالگی و پسران در 13 سالگی موظف به گرفتن روزه میشوند و بیماران و زنان باردار و شیرده از روزه گرفتن معاف هستند.
آنها همراه روزه بعضی از اعمال را انجام میدهند مانند:
1- بیرون آوردن تورات از جایگاه بدون پوشش اصلی.
2- قرائت تورات، خواندن دعا و اعتراف به گناه.
3- زیارت قبور.
4- نواختن شوفار.
5- خوابیدن روی زمین.
6- خودداری از صحبت کردن و شنیدن موسیقی.
بر اساس یک طبقهبندی دورههای مرسوم در آیین یهود را میتوان به سه طبقه اصلی تقسیم کرد:
1- روزههای حکم شده در کتاب مقدس یا روزههای ایجاد شده به مناسبت تذکار وقایع مطرح شده در کتاب مقدس مانند: روزه یوم کیپور، روزه نهم آو، روزه 17 تموز و ...2- روزههای تعیین شده از سوی ربیها مانند: روزه اولین دوشنبه پس از عید فصح، روزه آخر هر ماه موسوم به یوم کیپور کوچک و ....3- روزههای شخصی که اشخاص در مناسبتهای مختلف خصوصی به آن مبادرت میکنند، که این روزهها وقت مشخصی ندارد و با توجه به رخداد پیش آمده برای افراد از سوی آنها روزه گرفته میشود مانند: روزه برای فوت والدین یا معلم، روزه عروس و داماد در روز ازدواجشان و ... در روز یوم کیپور و روزه نهم آو، وقت روزه از غروب آفتاب تا شامگاه روز بعد است ولی در دیگر روزهها مدت روزه از هنگام طلوع آفتاب تا شامگاه همان روز است. همچنین اگر یکی از روزهها به استثنای روزه یوم کیپور با روز شنبه مصادف شود، روزه به یکشنبه موکول میشود.
2- روزه و روزهداری در دین مسیحیت
تاریخ روزهداری در دین مسیحیت به قبل از قرن هشتم میرسد، روزه در تقویم کلیسا هم ثبت شده و جزو آداب فقهی به شمار میرود.در انجیل آمده که: آنگاه عیسی به قوت روح به پایان برده شد تا ابلیس او را امتحان کند، پس چهل شبانه روز روزه داشته و نهایتاً گرسنه گردید. در اناجیل به وجوب روزه تصریح شده و روزهدار را ستوده و او را از ریا برحذر داشته است.سنت یهودی تا زمان حضرت عیسی – در صورتهای مختلفش- یعنی پرهیز از خوراک، پرهیز از سخن و... رایج بوده و پس از او هم میان حواریان و کسانیکه مبلغ پیامش در مناطق مختلف جهان شدند، رواج داشته است. بطوری که روزهداری از خصوصیات حواریون و رسولان پیام عیسی بوده است.این امر نشانگر آن است حضرت عیسی خود به روزه عملاً و قولاً توجه داشته و شاگردانش نیز پس از وی به امر روزه توجه داشتهاند. جیمز هاکس در این باب میگوید: حیات حواریون و مومنین- (مسیحی) ایام گذشته ، عمری مملو از افکار، لذت و زحمات بیشمار و روزهداری بودحضرت عیسی بیشک پیش از آغاز رسالتش، همچون یک یهودی، ایام روزهداری در دین یهود مثل روزه یوم کیپور را مراعات میکرده و به نظر برخی ، او تنها اصول را بیان کرده و وضع قوانین را به عهده کلیسا نهاده است.چند نکتهای که در این دین حائز اهمیت است، این است که اولاً در مسیحیت دو واژه روزه و پرهیز وجود دارد که بین این دو تفاوتی وجود دارد به این نحو که در ایامی که باید پرهیز را رعایت کرد، تنها از مصرف گوشت پرهیز میکنند ولی در ایام رعایت روزه همراه با پرهیز از گوشت غذای مصرفی و دفعات وعده غذا هم محدود میشود، دوماً یکی از روزهای مهم در مسیحیت روز عید پاک یا the easter day است که به مناسبت قیام عیسی از قبر گرامی داشته میشود. هفته پیش از این روز «هفته مقدس» گفته میشود که در تعیین بسیاری از روزهها هم نقش مهمی دارد.
فلسفه روزه در مسیحیت
برخی میگویند که روزه و دعا وسایلی برای مقابله با وساوس شیطانی است و روزه حقیقی آن است که هیچ بدی مرتکب نشوی و با قلبی خالص خود را وقف خدمت به خداوند کنی.مسیحیان معتقدند که روزه ظاهری نیست بلکه باطنی و معنوی است و هدف اصلی آن این است که با فروتنی به خدا تقرب جویند و هدایتهای او را بطلبند. همچنین در کتاب اشعیاء نبی، فصل 58، آیات 6-9 در این باره چنین آمده که: «مگر روزهای که من میپسندم این نیست که بندهای شرارت را بگشائید و گرههای یوغ را باز کنید و مظلومان را آزاد سازید و هر یوغ را بشکنید؟ مگر این نیست که نان خود را بین گرسنگان تقسیم کنی و فقیران رانده شده را به خانه آوری و چون برهنه را بپوشانی و ... آنگاه دعا خواهی کرد و خداوند توبه را اجابت خواهد فرمود و استغاثه خواهی نمود و او خواهد گفت که اینک حاضر هستم».روزه مسیحی به منظور صواب و ریاضت و یا به دست آوردن دل خدا و نجات از گناه به جا آورده نمیشود زیرا آنان معتقدند با ریخته شدن خون مسیح بر صلیب و مرگ و دفن و قیام او از مردگان نجات از گناه و طریق راه یافتن انسان به حضور خدا مهیا گردیده است.
بعضی از دلایل روزه گرفتن مسیحیان به شرح زیر میباشد:
1- اینکه دل در حضور خدا نرم و فروتن شود.
2- مسیحیان به صدا و هدایت حضور خدا حساس باشند.
3- نفس سرکش ضعیف و سرکوب باشد.
4- پرستش و دعای مسیحی قویتر و موثرتر باشد.
آنها میگویند روزه مسیحی کمک میکند که یاد بگیریم از خودخواهی انسان دوری و از خودگذشتگی داشته باشیم و بیشتر قدر و ارزش فداکاری عظیم را درک کنیم.همچنین باید از ریاکاری و هرگونه ظاهرسازی و خودنمایی به دور باشد. چرا که عیسی در (انجیل متی فصل6، آیات 18-16 ) بدان اشاره کرده و میفرماید: «وقتی روزه میگیرید مانند ریاکاران خودتان را افسرده نشان ندهید. آنان قیافههای خود را تغییر میدهند تا روزه دار بودن خود را به رخ بکشند. اما تو وقتی روزه میگیری سرت را روغن بزن و صورت خود را بشوی تا مردم از روزه تو باخبر نشوند بلکه فقط پدر تو که در نهان است آن را بداند».روزه در مسیحیت جامع احکام مذهبی نیست به همین دلیل روزه مسیحی در زمان و تحت قوانین خاصی نیست، آنها آزادند در هر زمان و با هدایت روح خدا بطور فردی و جمعی برای یک یا چند روز و حتی برای چند ساعت روزه بگیرند.
روزههای مهم مسیحیان عبارت است از:
1- روزه روز جمعه قبل از عید پاک که در قرن دوم متداول بود.
2- روزه غیرکامل دوشنبه تا پنجشنبه هفته مقدس
3- روزه چهل روز قبل از عید پاک
4- روزه چهل روز قبل از هفته مقدس
5- روزه چهارشنبه و جمعه هر هفته؛ به مناسبت روز توطئه یهودیان برای دستگیری عیسی و روز جمعه بدلیل به صلیب کشیدن عیسی
6-روزههای فصلی
7- روزه، بعنوان کفاره گناهان
روزه روزهای یکشنبه روز عید پاک، روزه در روز نیطیکاست- بدان سبب که روز جشن و شادمانی است- ممنوع است.سه فرقه کاتولیک، ارتدوکس و پروتستان در مسیحیت روزههای خاص به خود را دارند و روزههایشان با یکدیگر فرق میکند که در زیر به بعضی از آنها اشاره شده است:
کاتولیکها
آنها روزه روز چهارشنبه و جمعه الصلیب را میگیرند بعلاوه تمامی روزهای جمعه ماه انابت را که به دوران توبه و تعمق معروف است را روزه میگیرند، و در این دوران دو نوع غذای ساده و یک غذای معمولی میخورند و از خوردن گوشت پرهیز میکنند.
ارتدوکس شرق
آنها نیز ماه انابت، روزه رسولان، روزه معراج مریم به آسمان، روزه ویژه میلاد مسیح و چند تا روزه یک روزه دارند بعلاوه تمامی روزهای چهارشنبه و جمعه که در این دوران از خوردن گوشت، لبنیات ، تخم مرغ و ماهی پرهیز میکنند.
پروتستان
روزه آنها به خود افراد، کلیساها و سازمانها بستگی دارد و در این مدت بطور کامل از لب زدن به آب و غذا خودداری میکنند و برخی مایعات را نمیخوردند و از خوردن یک یا چند وعده غذا صرف نظر میکنند.همانطور که قبلاً اشاره شد روزه به عنوان یک مقوله دینی و عبادی امری نیست که به چند دین محدود باشد و اثری از آن در ادیان نباشد. شواهد تاریخی حاکی از آن است که اگر اختلافی هست در صورت و کیفیت توجه به آن است نه در اصل آن و در میان اقوام مختلف در گذشته و حال، روزه و پرهیز جایگاه خاصی برای خود داشته و دارد.
روزه در ادیان و فرق
- صائبین یا مندائیان (پیروان حضرت یحیی) :
در روزهای ویژهای از سال که آنها را مبطل مینامند از خوردن گوشت، ماهی، تخم مرغ خودداری میکنند از جمله این روزها 26 و 27 و 28 و 29 و 30 ماه سمبلتا، روزهای ششم و هفتم ماه دولا و روز دوم ماه هطیا است.آنها روزه واقعی را روزهدار بودن اعضا و جوارح آدمی میدانند که در کتاب کنزاربا یا صحف آدم مقدسترین کتاب مندائیها آمده است:«ای مومنان برایتان گفتم که روزه بزرگ فقط نهی از خوردن و آشامیدن نیست بلکه دیدگانتان را از نگاههای هیز و شیطانی و گوشهایتان را از شنیدن حرفهایی که مردم در خانه خود میزنند برحذر دارید و زبانهایتان را به گفتارهای دروغ و ناپسند نیالائید و .... ».
- زاهدان پیرو آئین جین و آئین هندو: برای ایجاد آمادگی روحی خود برای برخی جشنها و اعیاد روزه نگه میدارند، همچنین پارسایان آئین جین بهترین مرگ را مرگ در اثر پرهیز کامل از غذا و آب میدانند و بسیاری از آنها داوطلبانه راه روزهدار را در پیش می گیرند تا بدین طریق به زندگی خود پایان بخشند.
- بسیاری از راهبان و راهبههای بودایی مذهب:تنها به یک وعده غذا در روز اکتفا میکردند و اول ماه و نیمه ماه را روزه کامل میگرفتند، امروزه مردم عامی بودائی هر ماه چهار بار روزه داشته و به گناهان خود اقرار میکنند و در استقبال از سالروز فوت بودا مدت پنج روز از خوردن گوشت خودداری میکنند.
- لامائیستها در هر ماه روزهای 14 و 15 و 29 و 30 تنها از غذای آردی و چای تناول میکنند ولی پارسایان این مذهب در طول این چهار روز تا غروب آفتاب هیچ نمیخورند.- مردم تبت مراسمی به نام نانگ نس (روزه مدام) دارند که چهار روز طول میکشد. آنها دو روز اول را بادعا، اقرار به گناهان و تلاوت متون مقدس به سر میآورند و روز سوم پرهیز شدیدی را رعایت میکنند و هیچ نمیخورند و حتی آب دهان خود را هم فرو نمیبرند واین روزه را با دعا و اقرار به گناهان تا طلوع آفتاب در روز چهارم ادامه میدهند.
- در میان چینیان کهن بخصوص پیروان مذهب تائو :روزه قلب وجود داشت و بر آن بیش از روزه تن تاکید دارند، پیروان مکتب کنفوسیوس روزهداری را بعنوان آماده سازی خود، برای بهتر به انجام رساندن اوقات پرستش ارواح نیاکان مورد توجه داشتند.
- در مصر کهن:پس از مرگ پادشاه رعایای او روزه میداشتند و از مصرف گوشت، نان، گندم، شراب و هر تفریحی پرهیز میکردند و نیز از استحمام، تدهین (مالیدن روغن به موی سر) و بستر نرم خودداری میکردند.
- قبایل بومی آمریکا: معتقد بودند روزه گرفتن در کسب هدایت و راهنمایی از روح اعظم موثر است و از جمله مراسم عزاداری آنها پرهیز غذا بوده است.
همچنین در نزد بسیاری از اقوام کهن پرهیز از آشامیدن و خوردن به عنوان ابزار ندامت به درگاه خدا (یان) و به عنوان فدیه و کفاره گناهان انجام میشد؛ مردم کهن مکزیک امساک از غذا را به عنوان کفاره گناهان بجا میآوردند و مدت آن از یک روز تا چند سال متفاوت بوده است و پارسایان آنها در هنگام بروز مصیبتی عام، ماهها راه امساک را در پیش میگرفتند.
- زرتشتیان :پس از مرگ یکی از نزدیکان، مدت سه شب از پختن یا خوردن گوشت پرهیز میکردند.
http://www.sahand272.blogfa.com/ http://www.rs272.parsiblog.com/ WEST AZERBAIJAN URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI
شب قدر و استجابت دعا
انتخاب:دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه
نوشته :حمید سرسختی
نقش دعا و عامل روحانی و ماوراء طبیعی در کسب موفقیتها و شکوفایی و خلاقیت انسان، همواره مدنظر روانشناسان بوده است و همه انسانها چه در حالت عادی زندگی خود، یا حین اضطرار به صورت فطری و ذاتی رو به درگاه خالق یکتا میآورند.اما دعا به راحتی مستجاب نمیشود و باید شرائط آن را کاملاً رعایت نمود، تا مثمر ثمر و تأثیرگذار بوده و اصطلاحاً مستجاب گردد. یکی از این شرائط که بسیار مهمتر میباشد، نقش زمان در دعاست که با رعایت آن و به کارگیری اوقات ویژه در دعا میتوان به نتایج بهتری دست یافت. در میان اوقات بیشترین تأکید بر روی شب و سحر و تهجد و شبخیزی است که چه در ادبیات و چه سیره اهلبیت (ع) و اولیاء دین بسیار سفارش شده است. لیلهالقدر نماد کامل و بهترین زمانی است که میتوان با درک معنوی آن به مراد و مطلوب خود رسید و از جهت ارزشمندی این زمان، میتوان یقین کرد که همه برکات و فیوضات رحمانی با توسل در شب قدر و مناجات و دعا با رعایت سایر شرائط آن، به انسان رسیده و دعایش را مستجاب مینماید. هر چند شب قدر به لحاظ ظاهری پوشیده است، اما شبهای ماه رمضان به ویژه شب نوزدهم و بیستویکم و بیستوسوم که بیشترین سفارش بر آنها رفته، روزنههایی برای صعود دعاهای انسانهای نیازمند و استجابت آنها و رسیدن به مراد است.در مقالهای که پیش روی داریم، نویسنده تلاش نموده تا با تبیین و تشریح ویژگی زمانی و فرازندگی و برجستگی شب و سحر در خلال روایات اسلامی و آیات الهی و نیز ادبیات شعری و آنگاه تبیین ارتباط مفهومی میان این اصطلاحات با شب قدر، ارتباط وثیق و روشنی که بین دعا و مناجات و شب قدر وجود دارد، و امکان وقوعی استجابت دعا را در این شبها تشریح نماید. بیتردید، باور ما این است که شناخت زمان و برترین اوقات آن: شب، سحر، ماه صیام، لیلهالقدر، یقین و باور ما را به استجابت دعا در این اوقات افزایش داده و خود به صورت یک نیروی ماوراء طبیعی و روحی، زمینه روحی و تلقینی استجابت دعا را برای انسان فراهم میآورد.
کلید واژگان:دعا- ارتباط- زمان- شب- سحر- سحرخیزی- شرائط دعا- قدر لیلهالقدر.
مقدمه:
بسیاری از مردم نمیدانند که موفقیتهای دنیایی آنان منحصراً مرهون تلاشها و کوششهای آنان نیست، بلکه عوامل متعددی دست به دست هم داده و آن موفقیتها را دستیافتنی ساخته است. این عوامل برخی انسانی و پارهای طبیعی و بخشی نیز ماوراء طبیعی و کاملاً مبتنی بر جنبههای روحی و روانی است که وقتی به درستی میاندیشیم و موفقیت خود و طریق نیل به آن را بررسی میکنیم، نقش عامل غیرطبیعی و متافیزیکی و روانی و روحی را در این زمینه بسیار پر رنگتر و محسوستر مییابیم. امروزه عوامل موفقیت انسانهای بزرگ و کوچک در دانش روانشناسی توسط روانشناسان بزرگ مورد کاوش قرار گرفته و کتابهای متعددی در این زمینه به رشته تحریر درآمده که در همه آنها به نقش تلقین به نفس و خواست قبلی و اراده پیشین و تأثیر شگرف آن در احراز پیروزی و موفقیت اشاره شده و در فصول متعدد مورد تحقیق و مطالعه و بررسی قرار گرفته است.هنگامی که خواجه حافظ میگوید: «رونق مدرسه از درس و دعای ما بود».«سیمون وی» معتقد است: «هر زمان که انسانی با این ایده یگانه که درک خود از حقیقت را افزایش دهد، به تمرکز و دقت بپردازد، حتی اگر تلاشش هیچ ثمر محسوسی تولید نکند، استعداد بیشتری برای به چنگ آوردن حقیقت مییابد1 ، وی همچنین مینویسد: در ظلمات جاودان، کلاغی درمانده از یافتن غذا، با همه وجودش نور را آرزو کرد و زمین روشن شد2.» وی سپس نتیجه میگیرد که اگر شوق و آرزوی واقعی وجود داشته باشد، اگر آن چیز که طلبیده میشود واقعاً نور و روشنی باشد، طلب مطلوب را تولید میکند.روشن است که نقش دعا در احراز موفقیت و نیل به خواستهها، حتی در میان بیایمانترین افراد، در هنگام اضطرار و پریشان احوالی و گرفتاری، نادیده گرفته نمیشود و نوع بشر بر ارزش و اهمیت این پدیده ماوراءطبیعی که از فطرت و ذات و درون او برمیخیزد، واقف است، انسانها در همه حالات دعا میکنند، حتی هنگامی که به ظاهر از تکلم خاموشند، زیرا دعا یک امر لفظی صرف نیست، هر چند شرائط و آدابی ویژه نیز دارد که با رعایت آنها ثمره و نتیجه محسوستر و ملموستری، یا حتی به لحاظ زمانی، زودتر به عمل میآید. از حضرت امام صادق(ع) روایت شده که فرمودند: «هیچ عملی را پیدا نمیکنید، مانند دعا موجب تقرب باشد3.»
شرائط ویژه و آداب دعا
استجابت دعا و نتیجهگیری از آن قطعاً شرائط و آدابی و ضوابط خاصی دارد، اما همه اینها مانع نمیشود که بنده از روی اخلاص و غایت نیاز درخواست خود را در درگاه ربوبیت مطرح ننماید، تردیدی نیست که درخواست شخص و طلب او از خدا نباید، با اهداف خلقت و جوهره عبودیت منافات داشته باشد، زیرا جوهره عبودیت، به ربوبیت و پرستش ذات خداوند یگانه منتهی میشود. چنانکه در روایات نقل شده است: «العبودیه جوهره کنهها الربوبیه4» خداوند در قرآن کریم به نحو مطلق بندگانش را به دعا فراخوانده: ادعونی استجب لکم5. ادعوا ربکم تضرعاً و خفیه6» و نیز میفرماید: قل ما یعبوا بکم ربی، لولا دعاؤکم. علامه مجلسی(ره) میگوید: «حقیقت عبادت این است که بنده، خود را در مقام ذلت و عبودیت واداشته، رو به سوی مقام رب خود آورد.»صرف دعا و درخواست حاجت چه برای حوائج مادی زندگی باشد، یا برای امور معنوی به ویژه تقرب به خدا امری مطلوب و جوهری بندگی است که هدف از خلقت و آفرینش نیز همان است. آن چنان که خداوند فرموده است: و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون9.با این حال نمیتوان از نقش زمان و مکان و شرائط و آداب و ضوابطی که در دعا توصیه و سفارش شده است، غافل بود، زیرا این شرائط مجموعاً وضعیتی را به وجود میآورد، که خود با آرامش و اطمینان خاطر بیشتری درخواست خود را مطرح مینماید و برخی از مکانها و زمانهای خاص، امکان خلوص و حضور قلب را برای دعا کننده خواهم آورد که در نتیجه راه استجابت دعا، مهیا میگردد. علاوه بر جایگاه ویژه دعا و زمان (اوقات مناسب)، نوع اوراد وادعیهای که فرد با آنها درخواست خویش را مطرح مینماید، نیز در استجابت دعا او تأثیر دارد. چنین نیست که با هر نیت و ارادهای و یا هر عبارت و جمله و کلمهای بتوان همه خواستهای خود را به درگاه خداوند مطرح نمود. هر چند با هر زبانی میتوان دعای خود را مطرح ساخت، اما در همان زبان نیز برخی جملات و عبارات مناسبتر و شایستهترند که بنده میتواند با تمسک به آنها درخواست خود را به درگاه احدیت بیان نماید. روایت ذیل دلالت بر عمومیت دعا بدون توجه به نوع آن دارد (مطلق دعا):یکی از اصحاب امام باقر(ع) از ایشان سؤال کرد: ای العباده افضل.(چه عبادتی برتر است؟) حضرت پاسخ فرمود:ما من شی افضل عندالله عزوجل من ان یسأل و یطلب مما عنده و ما احد ابغض الیالله عزوجل ممن یستکبر عن عبادته و لا یسأل ما عنده.(هیچ چیز نزد خداوند عزوجل برتر از این نیست که به او عرض نیاز شود و از آنچه نزد او است، خواسته شود و هیچکس نزد خدا منفورتر از آن کسی نیست که نسبت به عبادت خدا تکبر میورزد و از آنچه نزد خدا هست، طلب نمیکندبا این وجود تردیدی وجود ندارد که برای هر خواستهای، دعا و عبادت ویژهای با آداب و سنن مخصوص آن، که اغلب از سوی اولیاء دین سفارش و توصیه شده، چنانچه با شرائط آن انجام شود، ثمره و نتیجه بهتری در استجابت دارد.
فهرست برخی از این آداب به صورت خلاصه چنین است:
1- شناخت خدا: «گروهی به امام صادق(ع) عرض کردند: چرا دعا میکنیم و برآورده نمیشود؟ حضرت فرمود: برای اینکه شما کسی را میخوانید که او را نمیشناسید.»2- امیدواری به خدا و استجابت دعای خود:3- ناامیدی از سایر اسباب.4- حضور قلب.5- تضرع و زاری.6- شروع دعا با نام خدا.7- ثنا و تحمید خداوند.8- درود بر پیامبر(ص) و اهلبیت (ع).9- توسل به پیامبر(ص) و اهلبیت (ع).10- اقرار به گناه.11-پافشاری.12-پاکیزگی کسب و خوراک.13-اجتماع در دعا.14-عمل همراه دعا.15-دعاهای وارده مانند: کمیل، صباح، ابوحمزه ثمالی، مناجات شعبانیه، دعای عرفه، ندبه و بسیاری دیگر از دعاها که در کتاب شریف مفاتیحالجنان ضبط شده است.16- ایام، اوقات و مناسبتهای ویژه زمانی.
نقش و جایگاه وقت و زمان در عبادت و دعا
اکنون به موضوع اصلی این مقاله که ارتباط استجابت دعا با شب قدر و لیالی متبرکه است میپردازیم. پیش از ورود به این بحث، نخست لازم است که اهمیت زمان در دعا مشخص گردد، سپس به برخی از اوقات مستحسن و شایسته که مورد سفارش و توصیه پروردگار و پیامبر(ص) و اولیاء دین میباشد، اشاره کرده و آنگاه اهمیت و جایگاه و ویژگی شب قدر روشن شود، تا بتوانیم دورنمای بهتری از تناسب و رابطهای که استجابت دعا میتواند، با این شب داشته باشد، به دست آید.
به طور کلی اوقات متبرک در اسلام دو نوع میباشد:
1- اوقات عام: شامل: ایام هفته و ماهها و فصول و شب، سحر، صبح، ظهر و مغرب. برخی از این موارد عبارتند از: روزهای جمعه- شب جمعه- فصل نیایش: (رجب، شعبان، رمضان)، ماه مبارک رمضان، ذیحجه، محرم، صفر و...2- اوقات خاص: شامل: اعیاد و وفات اسلامی. ایامالبیض (13،14،15 ماه رجب)، شب قدر، روز مبعث، روز مباهله، روز عرفه، روز استفتاح (15 رجب)
این اوقات و ایام که برخی به لحاظ اشخاص بزرگ و اولیاء دین و برخی به واسطه علت ماواءالطبیعی که شارع مقدس بر حقیقت و فلسفه آن اشراف داشته و دیگر انسانها از درک و فهم آن عاجزند، دارای ویژگی معنوی و خاصیتی روحانیاند، به طوری که دعا کردن و درخواست عاجزانه بندگان در این اوقات، با ماهیت زنده و فعال آن و دعا را منشأ اثر میسازد. و به طور کلی در ادیان الهی و اسلام، زمان از ویژگی فعالی برخوردار است. در شب قدر روح و فرشتگان الهی به زمین نازل میشوند، که میتواند بزرگترین و مهمترین خواستههای بندگان را با شفاعت خود به هدف استجابت برسانند. در وقت سحر برکات و فیوضات معنوی و ملکوتی متوجه جهان میشود که چون دعایی خوانده شود، بیشتر در معرض استجابت قرار میگیرد. بدین لحاظ همواره به شبخیزی و شبزندهداری و تهجد، صبحخیزی و دعا و نماز و اذکار خاصی در این اوقات سفارش و وارد شده است. اولیاء و عارفان بیدل و بزرگان دین همواره بر اهمیت این اوقات واقف بوده و از بهرههای معنوی و فیوضات روحانی آن با غنیمت داشتن آن، برخوردار بودهاند.حاصل آنکه در راه سیر و سلوک معنوی و عارفانه اهمیت وقت و زمان به حدی است که بدون توجه به آن نمیتوان مراحل و مقامات روحی و عرفانی را طی نمود و عارف کامل و انسان جامع کسی است که بر این اوقات اشراف یافته و با درک و استفاده بهینه و مطلوب و کافی از آنها، شریعت خود را به طریقت و سپس وصول حقیقت پیوند زند. چنین شناختی در حقیقت گام نخست در سلوک عرفانی به شمار میرود:اکنون که اهمیت وقت و زمان را در توسلات و دعا و مناجات و به طور کلی عبادت دانستیم، شایسته است اندکی نیز پیرامون اهمیت شب و ارزش آن سخن گوییم. چرا که مفهوم شب علاوه بر زمان آن در طول شبانه روز در میان بیشتر اقوام و ملل از جایگاه ارزشمند و بهسزایی برخوردار است. مطالعات نشان میدهد که بیشتر فیوضات و اشراقات اولیاءالله و بزرگان در این وقت شب- صورت گرفته است.در مورد اساطیر یونان به خدایی برمیخوریم که «آپولو» نام دارد. آپولو خدای مجسم عقل و منطق بوده و تصویر کاملی از روح یونان باستان است.از او همیشه با تاریکی و شب یاد میشود و به صراحت در تاریخ یونان باستان آمده است که زمان شفاگرفتن از آپولو در معبد او، نیمههای شب بوده است. در آناتولی نیز سنتهایی قدیمی وجود داشتند که بر اساس آن کاهنان با خدای خود «آپولو» در شامگاهان محبوس میشدند. صبح روز بعد، هنگامی که کاهنه از معبد بیرون میآمد، به دلیل یگانگی افسانهایاش با آپولو در طول شب، قادر به پیشگویی بود.همچنین در مورد «اورفئوس» کاهنیکه جان نثار آپولو بوده است، نقل شده که عادت او این بود که در نیمه شب بیدار میشد و از کوه بالا رفته و سعی میکرد هنگام سپیدهدم در یک نظر خدای خود را رؤیت کند. همچنین در یونان باستان، شعری نیز توسط فیثاغورثیان جنوب ایتالیا نوشته شده که میگوید: آپولو قدرت الهامیش را با شب شریک است.در کار یا مراکزی وجود داشت، مانند خانههای مخصوصی که (incubation) نامیده میشد. این محل در نهایت خاموشی بود. مردم در آن مانند حیوانی در لانه خود، دراز میکشیدند و در خاموشی که مهلک بود، شفا میگرفتند.در اسلام نیز هنگامه شب از ارزش و جایگاه خاصی در سایر اوقات شبانهروز، برخوردار است، به طوری که خداوندتعالی سورهای اختصاصاً با نام «اللیل» نازل فرموده و در روایات اسلامی او را دواذکار و اعمال ویژهای چون نماز شب بدان اختصاص یافته است. در روایتی وارد شده که: «شرف مؤمن نماز شب است.» و: «هر کس عذری دارد میتواند، نماز شب خود را قبل از نیمهشب و قبل از خواب بخواند.» تا این وقت عزیز از دست او نرود.
در میان روایات نماز شب دارای این خصوصیات ویژه میباشد:
1- روش پیامبران و صالحان است.2-زینت آخرت است.3- اخلاق پیامبران است.4-گناهانی را که انسان در طور روز مرتکب شده، از میان میبرد.
با این توضیح هنگامی که خداوند در سوره قدر میفرماید: انا انزلناه فیلیلهالقدر. ارتباط میان نزول برکات و آیات الهی، و شب و قدر به خوبی معلوم میشود و نیز ارزش توسل و تمسک به خداوند در این وقت عزیز و تأثیری که میتواند در استجابت دعا و رفع حوائج و نیازها داشته باشد، مشخص میگردد. به همین خاطر در روایت وارد شده است که:«نیمی از شب که بگذرد، یا از اول شب تا آخر شب، زمان استجابت دعا میباشد.».در سوره قدر نیز، خداوند تعالی، شب قدر را قرین نزول ملائکه و روح و برتر از هزار ماه دانسته است و شاید ارتباط میان شب و قدر به معنای ارزش، همان مطلق شبها به لحاظ ارزشمندی باشد و نیز ممکن است، پنهان ماندن شب قدر در میان سایر شبها در طول سال، از این بابت باشد که به نحو کلی ارزش و قدر شب به عنوان مناسبترین زمان استجابت دعا شناسانده شود،البته تردیدی نیست که بر طبق روایات اسلامی شب قدر در ماه مبارک رمضان و در میان یکی از شبهای 19 و 21 و 23 این ماه مبارک نهان است و بسیاری از مفسرین در این موضوع اتفاق نظر دارند.
http://www.sahand272.blogfa.com/ http://www.rs272.parsiblog.com/ WEST AZERBAIJAN URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI
درمان دروغ گویی در طب مذهبی
دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه
آثار دروغ دروغ به جز آثار سوء اخلاقی که در شاکله خود انسان دارد بنیان و شالوده جامعه را ویران می کند مثل موشهایی که سد سبا را با آن استحکام ویران کردند. دروغ در خانه ، دروغ در مدرسه ، دروغ در بازار و محله و اداره و ... نظام خانواده و مدرسه و بازار و اداره و... را از هم می پاشد. دروغ آثار زیانباری از جهت فرهنگی ، اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی به دنبال دارد . بی آبرویی:امام علی(ع):«الکذب یزری بالانسان» رسوایی:« والله مخرج ما کنتم تکتمون».به قول علامه طباطبایی هر جزء نظام هستی با اجزاء دیگر و لوازمش مرتبط است . دروغگو اگر چیزی را پنهان کند لوازمش را چه کند لذا زود رسوا می شود. بر فرض گرگ یوسف را درید پیراهنش چرا سالم است؟ گندم کاشتی پس چرا جو سبز شد همین است که قرآن می فرماید:« إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ هُوَ کاذِبٌ کَفَّار».« ْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّاب».دروغ گو در اضطرار است .پیامبر(ص):« راستی آرامش است ولی دروغ هراس است» دروغگو در هیجان است که مبادا حرف امروزش با فردا تضاد داشته باشد سرچشمه دروغ همانطور که در سابق هم اشاره شد دروغ معمولا از یکی از نقاط ضعف روحی سرچشمه می گیرد.گاهی از ضعف ایمان که انسان خدا را شاهد نمی داندیا به خاطر تبرئه خودیا به قصد تفریح و شوخی: علی(ع):« بنده ای مزه ایمان را نچشد تا دروغ را وانهد چه شوخی باشد و چه جدی».گاهی انسان به خاطر ترس از فقر ، پراکنده شدن مردم از دور او ، از دست دادن موقعیت و مقام دروغ می گوید . زمانی به خاطر علاقه شدید به مال و جاه و مقام و شهرت دیگری زبان به دروغ می گشاید و از این وظیفه نامشروع برای تامین مقصود خود کمک می گیرد. گاهی تعصب های شدید و حبّ و بغض های افراطی سبب می شود که انسان به نفع کسی که مورد علاقه اوست یا به زیان کسی که مورد نفرت و کینه او می باشد بر خلاف واقع سخن بگوید. زمانی برای آنکه خود را بیش از آنچه که هست بنمایاند و اظهار علم کند دروغ می گوید. ولی در تمام این صفات رذیله که ریشه صفت دروغ را تشکیل می دهد باید از کمبود شخصیت و ضعف ایمان نام برد.یکی دیگر از عوامل مهم دروغگویی ، احساس کمبود شخصیت و عقده حقارت است کسانی که گرفتار چنین عقیده ای هستند با انواع دروغها و لاف و گزافها حقارتی را که در خود احساس می کنند جبران می کنند . و گاهی نیز به خاطر عدم توجه به مضارّ دروغ و اهمیت راستگویی یا آلودگی محیط خانوادگی یا محیط اجتماع و معاشرین این رذیله در انسان ریشه می دواند.تلقین - احساس کمبود- نجات یافتن- خجالت نابجا- دشمنی و حسد- طمع در مال و مقام-نقل همه چیزو پیش گویی ها از دیگر عوامل دروغگویی به شمار می آیند.
عذاب ویژه دروغگویان دروغگو از نماز شب محروم است در نتیجه از برکاتی که این عبادت بزرگ دارد محروم می ماند که از آن جمله سعه رزق است.عیسی بن مریم(ع) فرمود: « کسی که دروغگوئیش زیاد شود حسن و جمال و وقارش نزد خدا و خلق از بین می رود به طوریکه مردم از او متنفر و منزجر می شوند».خداوند او را هدایت نمی کند و راه حق را نشان او نمی دهد:«إن الله لا یهدی من هو مسرف کذاب».دروغگو قابل رفاقت و برادری نیست .حضرت علی(ع):« مسلمان باید از دوستی و برادری دروغگو بپرهیزد زیرا به سبب دروغ گفتن اگر راست هم بگوید باور نمی شود» گوش دادن به دروغ باید دانست همانطور که دروغ بر دروغگو حرام است نقل دیگری هم حرام و همچنین ثبت کردن و نوشتن یا خواندن و گوش دادنش هم حرام می شود.«سمّاعون للکذب» در مذمت گوش فرادادن به دروغ و با علم به اینکه دروغ است آن را مىپذیرند چون اگر علم به دروغ بودن آن نداشته باشند صرف شنیدن دروغ صفت مذموم شمرده نمىشود انواع دروغ انواع و نمونهای متعددی را می توان نام برد اما به عنوان مثال چند نمونه را ذکر می کنیم.دروغهای نامرئی مانند نفاق و ژشتهای خلاف واقع مثل اینکه کسی کتابخانه بزرگی دارد ولی فقط برای زیبائیش تهیه شده است.دروغهای عملی مانند ریا و تکذیب حرف راست که این هم دروغ عملی است . نوشتن دروغ و اشاره دروغ و تدلیس یعنی زیبا جلوه دادن جنس هم از مصادیق این گروه اند. دروغهای عادی و رایج مانند تعارفات معمولی و تعریف خواب با کم و زیاد کردن.دروغهای مکتبی مانند : تحریف و کج فهمی و کتمان. توریه چیست؟ توریه بر وزن توصیه به سخنی گفته می شود که از ظاهر آن چیزی فهمیده می شود درحالیکه منظور گوینده چیز دیگری است. در معنی توریه چنین گفته اند: توریه عبارت از این است که انسان کلامی بگوید و از آن معنی مطابق واقع اراده نموده ولی آن کلام طوریست که شنونده معنی دیگری از آن می فهمد و منظور گوینده نیز همین است که در عین اراده معنی صحیح ، مخاطب چیز دیگری بفهمد .مشهور در میان فقهای ما این است که در مواردی که دروغ به خاطر ضرورتی تجویز می شود از توریه باید استفاده کرد و تا توریه ممکن است نباید دروغ صریح گفت. آیا توریه جزء دروغ نیست ؟ آنچه در اینجا کاملا حایز اهمیت است این است که روشن شود آیا توریه داخل در ادله کذب می باشد به طور کلی سه قول دیده می شود : گروهی معتقدند توریه اصلا دروغ نیست و لذا گفته اند باید در موارد ضرورت چنان سخن بگوید که از دروغ خارج گردد. گروه دوم توریه را داخل در کذب می دانند و گروه سوم می گویند توریه مصداق کذب است ولی میزان قبح و فساد آن از کذب معمولی کمتر است.
راه درمان دروغ با توجه به عواملی که در ایجاد این صفت و ریشه دارساختن آن موثر است راه درمان آن نسبتا روشن خواهد بود و به طور کلی برای درمان این انحراف اخلاقی باید از طریق زیر اقدام نمود:قبل از هر چیز باید مبتلایان را به عواقب دردناک و آثار سوء معنوی و مادی ، فردی و اجتماعی این رذیله زشت متوجه ساخت و با تدبیر و تفکر در آیات قرآن کریم و سخنان پیشوایان بزرگ دین و تجزیه و تحلیل گذشته و گفتار بزرگان به این نکته برسید که دروغ در پاره ای از موارد هر چند نفع شخصی نیز داشته باشد نفعی آنی و زود گذر است.و هیچ سرمایه ای برای یک انسان در اجتماع بالاتر از سرمایه اعتماد و اطمینان مردم نسبت به وی نیست که بزرگترین دشمن آن همین دروغ است.ایجاد شخصیت: یکی دیگر از موثرترین طرق درمان دروغ پرورش شخصیت در افراد است زیرا همانطور که دانستیم یکی از عوامل مهم روانی دروغ، احساس حقارت و کمبود شخصیت است و در حقیقت دروغ گفتن یک نوع عکس العمل برای جبران این موضوع است.اگر مبتلایان به دروغ احساس کنند صاحب نیروها و استعدادهایی در درون خود هستند که با پرورش آنها می توانند ارزش و شخصیت خود را بالا ببرند نیازی به توسل جستن به دروغ برای ایجاد شخصیت قلابی در خود نمی بینند به علاوه باید اینگونه افراد را متوجه ساخت که ارزش اجتماعی یک انسان راستگو بالاتر است ازهر سرمایه مادی و چیزی با آن برابری نمی کند.کوشش برای تقویت پایه های ایمان به خدا در دل مبتلایان و توجه دادن آنها به این حقیقت که قدرت خدا مافوق تمام قدرتهاست و قادر برحل تمام مشکلاتی است که افراد ضعیف الایمان به خاطر آن به دروغ پناه می برند . راستگویان در برابر حوادث گوناگون بر خدا تکیه دارند ولی دروغگوها در این گونه موارد تنهایند.
http://www.sahand272.blogfa.com/
http://www.rs272.parsiblog.com/
WEST AZERBAIJAN URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI
گشایش سایت مشاوره پزشکی خانم دکتر فریده نظری درعید قربان
یادمه سالها قبل روزی صبح زود مادرم همه رابه زور بیدار کرده تا به جایی برویم،با خواب آلودگی کودکانه میگم: مامان تراخدا بگذار بخوابم ،ساعت شش نشده است .مادرم در جواب گفت : بلند شو که کار زیاد داریم .بعد صبحانه فهمیدم که مهمانی در راه هست که باید به پیشوازش برویم .خمیازه کشان تکه نان خشکی که در دستم بود به دهان برده و تلوتلو خوران با خانواده جلوی در یکی از همسایه ها میریم .دهانم از شگفتی باز مانده وخواب از سرم می پرد. همه دوستانم مثل حسن ،علی ، عبدالله ،کامران و دخترهاو پیرزنان و اکثر مردان جمع شده بودند. مگه اینجاچه خبرشده است ؟خدایی نکرده کسی مرده ؟. از الک دولک بازی کردن و هفت سنگ بچه هاخبری نبود .زنان طبق معمول پچ پچ میکردند ومردان بزرگتر تسبیح به دست مرتب صلوات میفرستادند. گوسفندبیچاره ای را کشان کشان، قصاب محله از وانتی پیاده کرده ویکی ناگاه فریاد کشید و گفت : اومدند اومدند ، صلوات و همه شروع کردند به صلوات فرستادن ،طولی نکشید ماشینی که بدنبالش مردم زیادی میدویدند نزدیک شد. من که بچه بودم پیش خودم گفتم پسر نکنه مسابقه باشه و به برنده اش جایزه بدهند ؟پس چرا من از غافله دور بمانم. به همین دلیل من نیز به جمع دوندگان اضافه شدم .بالاخره ماشین جلوی خانه همان همسایه ای که مردم از صبح جمع شده بودند ایستاد و فرد کچلی راکه یک عرق چین به سر داشت ،صلوات گویان با احترام پیاده کردند.مرد را با زحمت فراوان به خانه همسایه بردند از بس جمعیت زیاد بود من نتوانستم با وجود ریزنقشی که داشتم ،وارد خانه شوم .به همین دلیل به بالای بام خانه یمان رفته و از آنجاچونکه تمام خانه ها یک طبقه بوده و به هم راه داشتند به بام خانه همسایه فوق رفته واز نردبان به داخل حیاطشان پریدم .بعد مدتها بالا و پایین پریدن به زور خودم را کنار مردکچل کشاندم با تعجب دیدم بابا این که علی آقا صاحب همون خونه است !!!.ولی این علی آقا با علی آقایی که من میشناختم فرق میکرد. این یکی آرام ،ساکت ویک چهره خوبی داشت که در آن دوران بچگی معادلی براش نمیتوانستم پیدا کنم .همه یکی یکی دست و صورت اورا می بوسیدند و زنان نیزباخم کردن سر به او ادای احترام میکردند .من نیز نیز با چالاکی جلو رفته سرم را خم کرده و به او احترام گذاشتم !! و تا خواستم دستش رابوسم او اجازه نداد ، پیشانیم را بوسید و گفت : رحمت جان الهی قسمت تو هم بشه !! وبعد مرا کنار خودش نشاند.تعدادی به آرامی گریه میکردندومن باز هیچ متوجه موضوع نبودم ،چون بچه بودم خیال میکردم این هم مثل آتش بازی چهارشنبه سوری فقط یک رسم بوده ، ولی آخرش را نمی دانستم .بالاخره مرد همسایه شروع کرد به زبان گشودن و ما نیز هاج وواج غرق در گفته های اون به سیر و سفر در رویاها فرو رفتیم .بعد از مدتی فهمیدم مسافری که میگفتند ،اونه !! وبه زیارت خانه خدا رفته است .اون وقتها با هواپیما به مکه نمی رفتند (البته پولها استثنا بودند) بلکه با ماشین وگاهی با کشتی بعد طی ماهها به زیارت خانه خدا مشرف میشدند .همینطور که مرد همسایه از مسافرت خود میگفت دیدم از پشت خانمی با قیچی قسمتی از پیراهن مرد همسایه را برید !!؟.این کار را زنان یکی پس از دیگری بی سروصدا انجام دادند.وقتی ملای محله وارد خانه شد همه به احترام او بلند شدند وقتی حاجی بلند شد، کت و پیراهنش از پشت تکه تکه شده و شکل خنده داری به مرد همسایه داده بودند!!. تا حاجی اینو دید اصلا ناراحت نشد بلکه با اجازه همسایه ها به اتاقی رفته و لباسهای خودش را که با اونها به مکه رفته بود در آورده و به مردمی که اونجا بودند داد . زنان و بچه ها لباسهای حاجی را تکه تکه کردند و برداشتند .من هرچقدر این ور اون ور پریدم چیزی بدستم نرسید و کم مانده بودکه گریه کنم .حاجی تا این را دید گفت : پسرم ناراحت نشو برای تو از مکه آب زمزم آورده ام که بهتر ازاین لباسها است.از یکی پرسیدم چرا لباسهای حاجی را تکه تکه کردید؟گفتنند : تبرکه !!گفتم : تبرک یعنی چه ؟یکی گفت :برای اینکه این مرد ماهها با زحمت فراوان به خانه خدا رفته و چند مدت ماه نیز با این لباسها در کنار خانه خدا و مدینه و قبور و مسجد پیامبر (ص) بوده و انها را لمس کرده است و با خدای خودش از نزدیک راز ونیاز کرده و تطهیر شده ،پس لباسهای او تبرک است و نگه داشتن ]نها صواب دارد. از طرفی این مرد قبل رفتن از همه حلالیت گرفته و تمام قرضهای خود را داده است پس فرد مقدسی است .از اون موقع به بعد جاجیان و کلمه حاجی برام مقدس شد .ولی نمیدانم امروزه من در اشتباهم یا چون عینکی شده ام اشتباه میبینم چونکه از اون حاجیهایی که بتوانند در طول عمرشان حداکثر یکی و دوبار به مکه رفته و از همه حلالیت بخواهندکسی را نمی بینم حاجی هایی را میبینم که کمترین کارشان شرارت و ایجاد بدبینی و دورنمودن جوانان از دین با کارهای زشتشان است .کسی را نمی بینم که به صورت واقعی از کسی حلالیت بگیرد و این کار بیشتر تفننی و چشم هم چشمی شده است .قبل آمدن از مکه چنان درودیوارهای خانه و کوچه ها را با پارچه های رنگین با کلمات عوام فریب پر میکنند که باعث دودلی جوانان پاک مسلمان و خنده اقلیتهای دیگر مذهبی نسبت به دین و مذهب مان شده است .کاش روزی بیاید که نفاق و دورویی دوباره از جامعه ما دور شود. حال چرا این خاطره در اولین پست این سایت آورده ام به خاطر این بود که سی و ششمین سایت پزشکی مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) شهرستان ارومیه مرکز همیشه سر سبز و غیور و مرزدار آذربایجان غربی به مدیریت خانم دکتر فریده نظری که فردی مسلمان ،آگاه،صبور،باسواد،خانواده دوست ،وفعال درست در روز عید قربان به دست این حقیر طراحی که علاوه بر آرزوی سلامتی برای ایشان و خانواده یشان امیدوارم با افتتاح این سایت در رفع آلام بیماران رنجور و آموزش دانشجویان پزشکی ،پرستاری و...دیگر علاقمندان نقش بسزایی داشته باشند .
با سپاس دکتر رحمت سخنی از مرکر آموزش درمانی امام خمینی (ره) ارومیه
درمان این بیماری خطرناک اخلاقی از جهاتی با درمان سایر بیماریهای اخلاقی مشابه و از جهاتی متفاوت است و در مجموع رعایت امور زیر برای پیشگیری یا درمان غیبت کارساز است:
1-درمان اصلی هر بیماری جسمی یا روانی و اخلاقی جز با ریشهیابی عوامل آن و قطع کردن آنها امکان پذیر نیست و از آنجا که عوامل زیادی در بروز و ظهور این صفت زشت مؤثر بود باید به سراغ آنها رفت:
حسد ، کینهتوزی انحصارطلبی، انتقامجویی، کبر و خود برتربینی، از عوامل مهمی بود که آدمی را به سراغ غیبت میفرستاد و تا اینها از وجود انسان ریشهکن نشود صفت رذیله غیبت هم ریشهکن نخواهد شد
2-راه مهم دیگر برای درمان این رذیله اخلاقی توجه به پیآمدهای سوء معنوی و مادی، فردی و اجتماعی آن است، هرگاه انسان به این نکته توجه کند که غیبت او را از چشم مردم میاندازد و به عنوان فردی خائن، حقنشناس، ضعیف و ناتوان در جامعه معرفی میکند و پیوند اعتماد و اطمینان را در جامعه متزلزل میسازد
حسنات را از بین میبرد
گناهان دیگران را بر دوش انسان میگذارد
عبادات تا چهل روز پذیرفته نمیشود
غیبت کننده جزو نخستین کسانی است که قبل از همه وارد دوزخ میشود
اگر توبه کند و توبه او پذیرفته شود آخرین کسی است که وارد بهشت میشود.
و به این حقیقت توجه کند که غیبت حقالناس است زیرا آبروی خلق خدا را میبرد و ارزش آبروی هر کس همچون ارزش جان و مال اوست و تا صاحب حق راضی نشود خدا او را نمیبخشد و ای بسا غیبت میکند و دسترسی برای جلب رضایت طرف پیدا نمیکند و این بار گناه برای همیشه بر دوش او میماند. اگر غیبتکننده در این امور دقت کند به
یقین از کار خود پشیمان و منصرف میشود، و آنها که غیبت را وسیله تفریح و سرگرمی مجالس خودشان قرار میدهند اگر در این عواقب بیندیشند قطعاً تجدید نظر خواهند کرد.
3-غیبتکننده باید به این حقیقت توجه کند که نیروهای انسان محدود است، اگر نیرویی را که صرف تضییع آبروی اشخاص و شکستن موقعیت اجتماعی آنها میکند، صرف رقابتهای صحیح و سازنده نماید، ای بسا در مدت کوتاهی از رقیبان خود پیشی گیرد و مقام والایی را که انتظار دارد در جامعه برای خویشتن فراهم سازد بی آنکه ضربهای بر فرد یا جامعه وارد کند و عقوبات دنیا و آخرت را متوجه خود سازد.
غیبتکننده باید به این حقیقت توجه کند که غیبت کردن یکی از نشانههای بارز ضعف و ناتوانی و فقدان شخصیت و عقده خود کمبینی است و او با غیبت کردن این صفات درونی خود را آشکار میسازد و پیش از آنکه شخصیت اجتماعی طرف را بشکند شخصیت خود را در هم میکوبد.
این نکته نیز حائز اهمیت است که برای ترک غیبت مخصوصاً در مورد کسانی که غیبت برای آنها به صورت یک عادت درآمده قبل از هر چیز:
مراقبت شدید و نظارت اکید برزبان است
پرهیز از معاشرت با دوستانی که او را به غیبت تشویق میکنند
ترک مجالسی که مهیا برای غیبت است
کلیه اموری که وسوسه غیبت در او ایجاد میکند
. یکی از انگیزههای غیبت تبرئه خویشتن است مثلاً میگوید اگر من مرتکب گناه شدم فلان کس که از من بهتر است همین عمل و یا عملی بدتر از کار من را انجام داده است.
در حدیثی از امام علی علیهالسلام آمده است:
ما عمر مجلس بالغیبه الا خرب من الدین.
مجلسی به وسیله غیبت آباد نشد مگر این که از نظر دین خراب گشت.
http://www.sahand272.blogfa.com/
http://www.rs272.parsiblog.com/
WEST AZERBAIJAN URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI
درمان سرطان بدخیم توسط حضرت امام زمان (عج)
انتخاب :دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه بعد از اینکه همسرم را در بیمارستا ن سیدالشهداء اصفهان شیمى درمانى و پرتو درمانى کردیم، براى عمل به تهران آمدیم ولى نتیجهاى حاصل نشد. با فرا رسیدن ایام نیمه شعبان به وجود مقدّس امام زمان علیهالسلام متوسل شدیم و با گذر از مهدیه اصفهان از آقا شفاى ایشان را طلب کردم که همان شب همسرم حضرت حجة ابن الحسن را خواب مىبینند و با عنایت حضرت شفا پیدا مىکنند. آنچه در زیر مىخوانید، نه بیان یک داستان و نه شرح یک ماجرا، بلکه صورت یک واقعه است. در جهانى که در آن روابط اجزاء و پدیدهها بر اساس اصول تعریف شده علمى نقد مىگردد، نتیجه رویدادهایى از این قبیل، زنگ بیدار باشى است براى همه آنهایى که دستى دارند تا با شنیدن آن، از آستین غفلت در آورند و به آبى، عفریت خواب، از دیده برانند. در نیمه دوم سال 76خانمى 52ساله به علّت ابتلا به دردهاى شدید استخوان و احساس تودهاى در ناحیه سینه، به پزشک مراجعه مىنماید. بیمار متأهل بوده و مبتلا به بیمارى قند وابسته به انسولین مىباشد. با توجه به نوع شکایت و نتایج حاصله از معاینات به عمل آمده، بیمار تحت اقدامات تشخیص پزشکى قرار مىگیرد. در قدم اول، پزشک معالج در عکس رادیولوژى تنه، متوجه وجود تودههایى بر روى دندهها و ستون فقرات کمرى مىگردد. در این زمان به علّت شدّت دردهاى استخوانى، بیمار قادر به راه رفتن نبوده و جهت تسکین درد از مرفین استفاده مىنموده است. پس از آن، به سبب وجود توده در ناحیه سینه، بیمار تحت آزمایش نمونه بردارى از توده فوق قرار مىگیرد. جناب آقاى دکتر پرویز دبیرى که از اساتید مجرّب پاتولوژى کشور به شمار مىروند، نتیجه بررسىهاى خود را این چنین گزارش مىنماید: نمونه ارسالى متعلّق به تودهاى از نوع بدخیم و از گروه سرطان "کارسینوم ارتشاحى" مىباشد. بعدها با انجام سى .تى .اسکن متوجه مهاجرت سلولهاى سرطانى از منشأ سینه به دیگر قسمتهاى بدن از جمله ستون فقرات، دندهها، لگن، استخوان ترقوه و حتى استخوان جمجمه مىشوند. اکنون سرطان بسیارى از قسمتهاى بدن را در سیاهى خود فرو برده است، استخوانهاى جمجمه نیز از این سیاهى در امان نمانده است. اکنون دیگر امید بسیار اندکى به نجات بیمار وجود دارد. اولین گام درمان، بریدن سینه )ماستکتونى( است. در اینجا شدّت انتشار سلولهاى سرطانى به حدّى است که پزشکان معالج ضرورتى به انجام آن نمىبینند و قربانى در آخرین نفسها، تحت شیمىدرمانى و پرتو درمانى قرار مىگیرد. کور سوئى از امید در دلها "سوسو" مىزند. آیا این هر دو مىتوانند گرمى حیات را به جسم نیمه جان مادر، باز گردانند؟! علم مىگوید: باتوجه به شدّت آلودگى بدن به سلولهاى سرطانى، پاسخ منفى است، حتى در صورتى که بیمار با دور بالاى داروهاى شیمىدرمانى تحت معالجه قرار گیرد. در این میان عارضه اصلى شیمى درمانى، یعنى از بین رفتن سلولهاى مغز قرمز استخوان به وسیله مغز استخوان مرتفع مىگردد. پاسخ به درمان معمولا بیش از شش ماه به طول نمىانجامد و پس از این مدّت، سرطان مجددا عود مىنماید. به نظر مىرسد در اینجا از شیمى درمانى و رادیوتراپى تنها براى به تعویق انداختن زمان مرگ استفاده شده است، چرا که اکنون سلولهاى سرطانى با ورود به خون و مجارى لنفاوى همه بدن را به زیر سیطره خود در آورده است و در هر صورت، مرگ به سراغ بیمار خواهد آمد و بهبودى چیزى در حد غیر ممکن مىباشد. ولى اکنون بعد از گذشت دو سال، او زنده است و با جسمى فارغ از هرگونه سرطان، در بین ما و شاید بهتر از ما، بر روى این کره خاکى زیست مىکند. در بررسىهایى که در مورخ17/9/78به عمل مىآید، هیچگونه علائم و شواهدى، دال بر وجود سلولهاى سرطانى مشاهده نمىگردد. چه بسا انسانهایى که انتظار مرگ او را مىکشیدند، خود اکنون در زیر خاک مدفوناند و اکنون حضور جسمانى او بر روى زمین، همه آنهایى را که حیات را در فیزیولژى سلولى مىجویند به سخره مىگیرد و چراغى است براى همه آنهایى که در جستجوى خاموشىاند. حافظ این حالِ عجب با که توان گفت که ما بلبلانیم که در موسم گل خاموشیم بعد از اینکه همسرم را در بیمارستان سید الشهداء اصفهان مورد شیمى درمانى و پرتودرمانى قرار دادیم، به تهران براى عمل رفتیم که توسط دکتر عباسیون و دکتر امیر جمشیدى عمل جراحى انجام گرفت. بعد به اصفهان برگشتیم و عیالم را در خانه بسترى کردیم، هیچگونهنتیجهاى از درمانهاى متعدد حاصل نکردیم و حتى ایشان قادر به کوچکترین حرکت هم نبودند. آن روزها، مصادف با ایام مبارک نیمه شعبان بود، شب تولد آقا امام زمان علیهالسلام به حضرت متوسل شدیم و شفاى ایشان را طلب کردیم. بنده آن شب، چند شاخه گلى به خانه بردم و بالاى سر همسرم گذاشتم. همان شب ایشان بعد از اینکه به آقا حجة بن الحسن علیهالسلام متوسل مىشوند، در ضمن گریههاى زیاد، به خواب مىروند و وقتى از خواب بیدار مىشوند، مىفهمند که کسى دست راستش را به روبان سفید شاخه گل بسته است و آقا امام زمان علیهالسلام او را شفا داده است. بنده خودم بعد از توسّلم، آقا را در خواب دیدم، حضرت به من فرمودند: "عیالت را به خانه بنده بیاور" مجددا هفته بعد، حضرت را در عالم رؤیا زیارت کردم، به آقا عرض کردم: یا أبا صالح المهدى، عیالم هنوز به خاطر بیمارى قندش دارو مصرف مىکند. حضرت فرمودند: "هر چیز خوراکى که به او مىدهید، با نام من باشد" بحمداللّه با شفاعت منجى عالم بشریّت، همسرم مصرف کلیه داروها را قطع کرد و کسى که نمىتوانست حتى راه برود و همه دکترها از او قطع امید کرده بودند، شفاى کامل پیدا نمود. در حال حاضر هم، کارهاى روزمره خود را انجام مىدهد و لطف آقا امام زمان علیهالسلام شامل حال ایشان گردید. گمان نمىکنم که تو مرا برانى از درت کجا جواب رد دهى به مستجار مضطرت گداى درگه توام تویى پناهگاه من مبند اى عزیز جان به روى این گدا درت دکتر توانانیا در رابطه با شفاى خانم م.پ در فرم اظهار نظر پزشکى نوشته اند: "... باتوجه به همه شواهد و گزارش آزمایشگاه پاتولوژى و همچنین گزارش سى .تى .اسکن و شواهد دیگر، این بیمار مسجّلا مبتلا به سرطان بدخیم بوده است و از نظر طبّى اگر ایشان تا این لحظه17/10/78 که این جواب را به معاونت نگارش مىنمایم، زنده باشد، هیچ چیز جز معجزه کامل نمی تواند باشد. http://www.sahand272.blogfa.com/ http://www.rs272.parsiblog.com/ WEST AZERBAIJAN URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANIشرح واقعه به قلم دکتر عزیزى:
همسر شفا یافته، مختصرى از چگونگى وقوع معجزه را این چنین نقل مىکند:
درمان بیماری لوپوس با توسط به آقا امام زمان (عج)
انتخاب :دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه بیمارى من از ورم پا و چشم درد شروع شد که بعد از آزمایشات و مراجعات مکرر به بیمارستان، فهمیدیم که بیمارى من لوپوس از نوع ارتیماتوزسمتیک است و با اینکه فرد سالم باید بین 150هزار ت 500هزار پلاکت خون داشته باشد ولى پلاکت خون من به سه هزار رسیده بود و هموگلوبین که باید بین 11ت 18باشد به یک تا سه رسیده بود و به حالت "کُما" بودم که بعد از 9ماه بیمارى با توسل به امام زمان علیهالسلام و حضور در مسجد مقدّس جمکران از مرگ و بیمارى شفا پیدا کردم. بیمارى من از ورم پا و چشم شروع شد. بعد از مدّتها مراجعه به دکتر، آخر به من گفتند: به مرض "روماتیسمى" به نام "لوپوس" دچار شدهاى. البته این بیمارى با حساسیّت به نور، زخم دهانى و درگیرى کلیوى همراه بود که در تاریخ 25/5/78 در بیمارستان بقیة اللّه علیهالسلام مرا "بیوپسى" کردند و اطمینان حاصل کردند که این بیمارى "لوپوس" از نوع "ارتیماتوزسیتمیک" است، که در سه نوبت "فالس متیل پرد نیزولون" 500میلى گرمى و "ایموران" 50میلى و "پردنیزولون" 60میلى گرمى قرار گرفتم. در تاریخ5/7/78 به دستور دکتر اکبریان، فوق تخصص "روماتولوژى" تحت درمان ب 1000میلىگرم "اندوکسان" قرار گرفتم که بعد از آن دچار تب، سرفه و زخم دهان شدم. مجبور شدم در بیمارستان شریعتى حدود یک ماه بسترى شوم. بعد از ترخیص از بیمارستان، بیمارى من بیشتر شد، به حدى که دهان و بینى و گوشم شروع به خونریزى کرد و "پلاکت خون" پایین آمد. چون آدم سالم باید حدود 150000الى -500000پلاکت خون" داشته باشد و "هموگلوبین" بین 11ت 18باشد، ولى "پلاکت خون" من به 3000و "هموگلوبین" مغز استخوان من به 1ت 3رسیده بود و به حالت "کُما" بودم. دوباره مرا به بخش آى .سى .یو ICU منتقل کردند و از من "عقیقه بیوپسى" به عمل آوردند و گفتند: مغز استخوان تو دیگر کار نمىکند. بعد از آزمایشات متعدد و زدن حدود 125گرم "I.V و " I.J هفتهاى دو عدد آمپول GCSFیخچالى به من تزریق مىکردند و چشمانم هم دیگر قادر به دیدن نبود، هیچکس را نمىدیدم و حالت کورى به من دست داد. ما که از نظر مالى وضع خوبى نداشتیم و پدرم کارمند است، حدود دو میلیون تومان پول دارو و دوا دادیم. وقتى متوجه شدم، که چشمهایم نمىبینند، دیگر از همه جا مأیوس شدم و منتظر مرگ بودم. یک روز به پدر و مادر عزیزم که بیش از دو ماه بود به طور شبانه روزى بالاى سرم نشسته بودند و هر لحظه انتظار مرگ یا بهبودى مرا مىکشیدند، دکتر ابوالقاسمى گفت: فلانى دیگر هیچ امیدى براى بهبودى دخترت ندارم. با شنیدن این حرف، همه اقوام و فامیل و دوستان، براى مرگم روز شمارى مىکردند، روزهاى آخر، همه گریه مىکردند و تنها کسى که به من دلدارى مىداد پدر و مادرم بودند، به خصوص پدرم که در آن لحظاتى که با مرگ دست و پنجه نرم مىکردم، بالاى سرم مىآمد و مىگفت: دخترم توکل به خدا کن، تو خوب مىشوى. من مىگفتم: پدر جان دیگر خسته شدهام، مىخواهم بمیرم و راحت شوم، شما هم اینقدر عذاب نکشید. پدرم با چشمان اشکآلود بیرون مىرفت، نمىدانستم کجا مىرود. یک روز که حالم خیلى بد بود مدیر مدرسهام که واقعا باید گفت: مدیرى نمونه و با ایمان و با خداست، بالاى سرم آمدند و شروع کردند حدود یک ساعت قرآن تلاوت کردند. بعد از آن رفتند و بعد از ظهر آمدند و دوباره شروع به خواندن قرآن کردند و به پدر و مادرم گفتند: تا مىتوانید بالاى سر این، دعاهایتان را بخوانید. از آن روز به بعد، نه گوشم مىشنید -چون در اثر خونریزى، گوشم کاملا کر شده بود- و نه مىدیدم -چون پشت چشمانم خون جمع شده بود- و موهاى سرم همه ریخت و تمام بدنم در اثر مصرف "پردینزلون" حالت بدى پیدا کرده بود، به شکلى که گویا تمام بدنم را با چاقو بریده بودند. یک روز دکتر بهروز نجفى، متخصص پیوند مغز و استخوان گفت: باید از برادر یا خواهرش مغز استخوان به او تزریق شود و به پدر و مادرم گفت: 45روز بیشتر طول نمىکشد که نتیجهاش یا مرگ است یا زندگى. پدرم گفت: چقدر خرج دارد؟ دکتر گفت: 15میلیون تومان. حدود 14میلیون تومان را افراد نیکوکار تقبّل کردند و پدرم باز مىبایست حدود دو میلیون تومان دیگر دارو مىخرید. چون پدرم حتى این مبلغ را هم نداشت،همانجا شروع به گریه کرد. مادرم به پدرم گفت: چکار کنیم؟! پدرم گفت: خدا بزرگ است، و از دکتر چند روزى مهلت خواست. اقوام و فامیل و آشنایان هرکدام مبلغى را تقبّل کردند، پول را به بیمارستان آوردند تا به پدرم بدهند، ولى پدرم قبول نکرد و گفت: پولها پیش خودتان باشد، چند روز دیگر از شما مىگیرم. وقتى فامیلها رفتند، مادرم گفت: چرا نگرفتى؟! پدرم گفت: من نمىخواهم دخترم را به بخش مغز و استخوان منتقل شود، اگر به آنجا برود، حتى یک درصد امید به نجات او نیست چون دکتر نجفى حتى ده درصد به ما امید نداد. خلاصه برادر و خواهرم براى آزمایش خون به خاطر پیوند " H.L.A تایپتیگ" به بیمارستان آمدند و نتیجه آزمایش را پیش دکتر نجفى بردند، ایشان بعد از بررسى گفتند: خون آنها با خون من مطابقت ندارد و نمىتوانند از این خواهر و برادر براى من مغز استخوان پیوند بزنند. دکتر با نا امیدى تمام به پدر و مادرم گفت: دیگر هیچ کارى از دست ما ساخته نیست. مادرم گفت: پس دخترم مىمیرد؟! دکتر گفت: توکل به خدا کنید. وقتى از اطاق بیمارستان بیرون مىرفتند، مادرم خیلى گریه مىکرد و دائما خدا و ائمه علیهمالسلام را صدا مىزد، اما نمىدانم چرا پدرم اصلا گریه نمىکرد و به مادرم مىگفت: خانم به جاى گریه کردن، دعا کن! و مادرم مىگفت: چقدر دعا کنم؟ هرچه دعا مىکنم حال دخترم بدتر مىشود!! تا اینکه یک روز صبح، پدرم آمد و گفت: عزیزم من شفایت را گرفتم! آن روز من اصلا حال خوبى نداشتم، چون پلاکت خونم پائین بود، دور تختم را نرده گذاشته بودند و مىگفتند: مواظب باشید تکان نخورد، هر لحظه امکان مرگش مىرود. مادرم به پدرم گفت: چطور شفاى او را گرفتى؟ مگر نمىبینى که حالش خرابتر از همیشه است؟! بعد از چند دقیقه، دکتر غریب دوست، بالاى سرم آمد و حالم را پرسید. گفتم: آقاى دکتر دیگر نه مىبینم و نه مىشنوم. مرا بغل کرد و پیشانى مرا بوسید و گفت: تو خوب مىشوى، ناراحت نباش. مادرم گفت: دکتر، آیا امیدى به دخترم دارید؟! یا براى تسکین ما این حرفها را مىزنید؟ دکتر گفت: توکل به خدا کنید، انشاء اللّه خوب مىشود. بعد براى من که حالم خیلى خراب شده بود، چهار واحد پلاکت تزریق کردند و گفتند: او را به منزل ببرید، ولى مواظب باشید تکان نخورد و هفتهاى یک بار آزمایش خون از او بگیرید و بیاورید. مرا به خانه آوردند و خواباندند. پدرم را صدا کردم و گفتم: بابا باز هم امید به زنده بودن من دارى؟ پدرم با اینکه هیچ وقت پیش من گریه نمىکرد، ولى آن روز چون مىدانست من چشمانم نمىبیند راحت گریه کرد، حس مىکردم که گریه مىکند و با همان حال گفت: دختر عزیزم من شفاى تو را از امام زمان علیهالسلام گرفتهام، چهل شب چهارشنبه نذر کردهام که به جمکران، مسجد صاحب الزمان علیهالسلام بروم و قبل از اینکه تو را مرخص کنند به آنجا رفتم و از آقا خواستم یا تو را به من برگرداند یا بگیرد، بعد از دو، سه جلسه که به جمکران رفتم خواب دیدم تو شفا گرفتهاى. تو خوب مىشوى، فقط همین طور که خوابیده هستى، نماز بخوان و متوسل به امام زمان علیهالسلام شو و براى سلامتى آقا صلوات بفرست. من هم شروع کردم شبهاى چهارشنبه و جمعه نماز آقا را مىخواندم. جلسه هفتم بود که پدرم به جمکران مىرفت، صبح چهارشنبه که پدرم آمد، من بیدار بودم، مرا بوسید و به او گفتم: بابا مرا بلند کن مىخواهم بیرون بروم، با اینکه تا آن روز اصلا نمىتوانستم تکان بخورم. پدرم گفت: یا امام زمان! زیر بغل مرا گرفت و بلندم کرد، آرام آرام راه مىرفتم و پدرم همانطور زیر بغلم را گرفته بود و مىدانستم که گریه مىکند، البته گریهاش از خوشحالى بود. خلاصه به امید خدا و یارى و شفاى امام زمان علیهالسلام کم کم راه مىرفتم. جلسه دوازدهم بود که در خانه مىتوانستم راه بروم، حس کردم که کمى مىبینم، همین طور که در اطاق راه مىرفتم و پدرم مواظبم بود، سرم را بلند کردم تا ساعت دیوارى را ببینم، پدرم گفت: بابا جان ساعت را مىخواهى بدانى چند است؟ گفتم: بابا فکر مىکنم مىبینم، ساعت30/11دقیقه است. پدرم خیلى خوشحال شد و شروع کرد براى سلامتى امام زمان علیهالسلام صلوات فرستادن و گفت: دخترم دیدى گفتم شفایت را از آقا گرفتم. همه خانواده براى سلامتى امام زمان علیهالسلام بلند صلوات فرستادیم. تا اینکه یک روز خانم دکتر شعبانى که از پزشکان معالجم بود، به منزل ما زنگ زد و حالم را پرسید، خیلى نگران حالم بود، به پدرم گفت: شغل بدى انتخاب کردهام. پدرم گفت: چرا خانم دکتر شعبانى؟! ایشان گفتند: به خاطر اینکه مىبینم که چقدر شما براى این دختر زحمت مىکشید و همیشه از خدا خواستهام که: خدایا! لااقل به خاطر این همه بیمارى که درمان مىکنم، این دختر را به پدر و مادرش برگردان. بعد هم به پدر و مادرم گفت: من هم دیگر نا امید شدهام. پدرم گفت: خانم دکتر، دخترم خوب مىشود. دکتر گفت: واقعا روحیه خوبى دارید. پدرم گفت: خانم دکتر، به امام زمان علیهالسلام توسل جستهام و شفاى دخترم را از حضرت گرفتم؟! دکتر گفت: انشاء اللّه که شفا یافته باشد. ولى معلوم بود که باور نمىکند. بعد از چند روز، پدرم با دکتر غریب دوست تماس گرفت و براى ویزیت من نوبت زد. درست روز چهارشنبه آخر سال 1378که پدرم سه شنبهاش به جمکران رفته بود، صبح چهارشنبه که از آنجا آمد مرا پیش دکتر برد. من در بغل پدرم بودم و از پلهها بالا مىرفتیم، وقتى به اطاق دکتر رسیدیم، دکتر با دیدن من خوشحال شد و بعد از معاینه گفت: خیلى بهتر شده، چکار کردهاید؟! برایم یک آزمایش نوشتند و قرار شد سه هفته دیگر پیش دکتر برویم. دیگر پلاکت خون نزدم و فقط در خانه استراحت مىکردم و به نماز و عبادت مشغول بودم. مادر بزرگ و پدر بزرگم در ایام ماه محرّم چون هیئت دارند، یک گوسفند براى من نذر کردند، عمویم و پدرم هم هرکدام جداگانه یک گوسفند نذر کرده بودند. کم کم بدون کمک پدرم از جا بلند مىشدم و حرکت مىکردم و حدود سه تا چهار مترى را به راحتى مىدیدم. وقتى آخرین آزمایش را انجام دادم، به پدرم گفتم: فکر مىکنم پلاکت خونم حدود 50000شده باشد. امّا پدرم گفت: دخترم بیش از اینهاست. پدرم بعد از اینکه جواب آزمایش را گرفت، به خانه آمد. چشمانش قرمز شده بود، معلوم بود که خیلى گریه کرده است. گفتم: بابا! پلاکت خون چقدر شده است؟ مغز استخوان من به چه حدى رسیده است؟ پدرم گفت: عزیزم بنشین، ما هم نشستیم و گفت: وقتى از پله آزمایشگاه بالا مىرفتم، سرم را به طرف آسمان بلند کردم و دستهایم را بلند کردم و گفتم: یا امام زمان! یا پسر فاطمه! یا ابا صالح المهدى! چهل شب چهارشنبه نذر کردم که به مسجدت بیایم، اکنون چهارده هفته است که به آنجا رفتهام، تو را به جان مادرت زهرا، تو را به جان جدّت حسین، تو را به جان عمویت ابوالفضل العباس علیهالسلام، خودت مىدانى که چه مىخواهم، شفاى کامل دخترم را با این آزمایش نشان دهید. آزمایش را گرفتم، وقتى نگاه کردم،گریهام گرفت. دکتر آزمایشگاه صدایم کرد و جریان را جویا شد. موضوع را به او گفتم. دکتر گفت: خبر خوشى برایت دارم، ما را دعا کن، پلاکت خون دخترت 140000و هموگلوبین 3/12شده است. همه از خوشحالى شروع به گریه کردیم و صلوات فرستادیم. پدرم جواب آزمایش را پیش دکتر غریب دوست برد. دکتر بادیدن جواب آزمایش گفته بود: من چیزى جز اینکه بگویم یک معجزه رخ داده است نمىتوانم بگویم، خیلى عالى شده، دخترى که پلاکت خون او با زدن چهار پاکت به 27000الى 42000بیشتر نمىرسید، اکنون با نزول پلاکت، به 140000رسیده و هموگلوبین از صفر به 12/3رسیده است. دکتر یک آزمایش در تاریخ 1/4/79برایم نوشت. پدرم جواب آزمایش را به بیمارستان شریعتى نزد خانم دکتر موثقى و خانم دکتر ابوالقاسمى بردند و به دکتر ابوالقاسمى گفته بود: خانم دکتر این جواب آخرین آزمایش دخترم است. وقتى دکتر جواب آزمایش را نگاه کرده بود، به پدرم نگاهى مىکند و مىگوید: جمکران مىروى؟ پدرم مىگوید: بله. دکتر مىگوید: تو را به جان دخترت، ما را هم دعا کن، این یک معجزه است! الآن الحمد للّه حالم روز به روز، رو به بهبودى است و پدرم هر هفته شبهاى چهارشنبه به جمکران مىرود، خیلى دلم مىخواهد من هم بروم، ولى پدرم مىگوید: صبر کن، چشمانت کامل شوند و وضع مالىام خوب شود، حتما تو را به مسجد آقا مىبرم. به پدرم مىگویم: بابا با این بدهکارى و این حقوق کارمندى چطور مىتوانى بدهکارى حدود دو میلیون تومان را بدهى؟! او با خنده و تبسّم مىگوید: دخترم همان آقایى که تو را به من برگرداند، همان آقا کمکم مىکند، نا امید شیطان است. و با همین جمله کوتاه، دلم گرم مىشود و مىگویم: بابا انشاء اللّه من هم دعا مىکنم که آقاعنایتى بفرماید. این بود خلاصهاى از نه ماه بیمارى لاعلاج من که با توسل به حضرت امام زمان علیهالسلام درمان شد. دکتر توانانیا در قسمتى از اظهار نظرشان در مورد شفاى خانم م.ف مىنویسد: ضمن آنکه گزارش ایشان را وقتى مطالعه مىکردم، باطنا تحت تأثیر نوشته ایشان قرار گرفتم و اصلا گذشته از مسائل طبى، گویا خودم وقایع را از نزدیک مشاهده مىکردم و همه مطالب عینا رخ نموده بود و گریهام گرفت. به هر جهت این نمونه را که تقریبا جزء گویاترین و مهمترین موارد شفا است، و تقریبا همه چیز مستند مىباشد، ما مىتوانیم با رفع اشکالات جزئى از پرونده وى، نمونه خوب بارز و مستندى را براى علاقهمندان ارائه دهیم. حصن حصین عارفان، مسجد جمکران بود عرش برین عاشقان مسجد جمکران بود هر مسلم و شاه و گدا، اینجا شود حاجت روا کهف المراد شیعیان، مسجد جمکران بود بر دردمندان، اینجا دواست، هر مضطرى حاجت رواست کاشانه خلق جهان مسجد جمکران بود http://www.sahand272.blogfa.com/ http://www.rs272.parsiblog.com/ WEST AZERBAIJAN URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANIشرح واقعه از زبان شفا یافته:
درمان بیمار فلج در بارگاه حضرت عبدالعطیم حسنی(ع)
انتخاب :دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه منبع :http://www.rasekhoon.net http://www.sahand272.blogfa.com/ http://www.rs272.parsiblog.com/ WEST AZERBAIJAN URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI
شنبه 6 اسفند 73 مصادف با -25 رمضان - بعدازظهر تلفن هفته نامه به صدا درآمد : الو ، هفته نامه ؟ سلام علیکم ، بفرمائید . از کشیک خانه حرم تلفن می کنم ، خواستم ببینم خبر جوان ایلامی را داشتید ؟ قضیّه چیست ؟ این جوان امروز صبح شفا گرفت . شما او را دیدید ؟ مریضی اش چه بود ؟ شفا گرفتنش چگونه بود ؟ ... بهتر است خودتان بیائید بپرسید . السّاعه خدمت می رسم . وقتی به کشیک خانه آمدید از آقای ربیعی بپرسید . او از نزدیک شاهد ماجرا بوده ... مکالمه کوتاه بود و سؤالها بی جواب . و این آقای ربیعی خادم باسابقه حرم بود که در کشیک خانه ، کاغذ و قلم مرا به وجد آورد : ساعت 10 صبح بود که دبدم چند نفر ، جوانی را به داخل حرم آوردند و او را در کنار ضریح مطهّر گذاشتند . آنان از بستگان جوان بودند و همگی گریه می کردند و دائماً خداوند را به مقام و منزلت سیّدالکریم می خواندند ، تا جوانشان را شفا عنایت فرماید . این وضع تا ظهر ادامه داشت . نماز جماعت ظهر و عصر که تمام شد ، به اتّفاق یکی از رفقا برای سرکشی به داخل حرم رفتیم . درست در همین لحظه مصادف با دیدن آن صحنه بود ، جوان چند بار صلوات فرستاد ، چند بار یا علی گفت ، و بعد عمویش را صدا زد و گفت : عموجان ، من خوب شدم ، مرا بلند کن . آن مرد ، زیر بغل جوان را گرفت تا به او کمک کند بایستد .
امّا ، آن جوان روی پای خود ایستاده بود . آن عدّه از زائرینی که شاهد این اوضاع بودند در حالی که پیاپی صلوات می فرستادند به دورش حلقه زدند . ما برای آنکه مبادا جوان از ازدحام جمعیّت صدمه ببیند ، جلو رفتیم و او را از میان جمعیّت بیرون کشیده و همراه بستگانش به داخل کشیک خانه آوردیم . دندانهای جوان از شوق بهم می خورد و پاهایش می لرزید . در عالم دیگر سیر می کرد . حواسش به ما نبود . بعد ، کمی آرام گرفت . و بناگاه جوانی که تا دو ساعت قبل قادر به هیچ حرکتی نبود ، به روی همان پاها به سرعت به طرف ضریح دوید . در حالی که به شدّت گریه می کرد . حالا در کنار «صمد» نشسته ام . او که به واسطه وجود شریف حضرت عبدالعظیم علیه السّلام آسمانی شده است . نظر کرده ذات اقدس حقّ تعالی و آیتی برای ما مسلمانان و امّت رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم در قرن چهاردهم . تا صفاتش را همواره در نظر داشته باشیم ، از جاده یقین منحرف نشویم و زبانمان به تسبیحش فعّال باشد . که او «فعّال ما یشاء» است . در میان خانواده صمد ممومی جوان 21 ساله ایلامی هستم . در خانه ای که از در و دیوارش شوق می ریزد . کلمات از لبهای صمد شمرده شمرده مثل میوه های رسیده می افتد و من آنها را جمع می کنم : فلج شدن من اینطور شروع شد که ابتدا احساس کردم ضربه سنگینی بر سرم خورد و چشمانم سیاهی رفت ، مرا به بیمارستان فیروزآبادی بردند. گفته بودند ممکن است از ضعف باشد . یک آمپول تزریق کردند و گفتند با استراحت خوب می شود . امّا در خانه ، وضع من ساعت به ساعت وخیم تر شد . به طوری که هیچیک از دستها و پاهایم را نمی توانستم کوچکترین حرکتی بدهم ، بستگانم جمع شدند تا مرا به بیمارستان ببرند . امّا انگار الهامی به من شده بود ، به آنها گفتم مرا به حرم حضرت عبدالعظیم علیه السّلام ببرید . عمویم مرا به دوش گرفت و به حرم برد ، از او خواهش کردم مرا در کنار ضریح حضرت بخواباند . در حالی که کنار ضریح دراز کشیده بودم ، خانواده ام بالای سرم گریه و شیون می کردند ، درست نمی دانم خواب بودم یا بیدار ، آقایی بلند قد بسیار نورانی ، با عبای سفید و لباس سفید به من نزدیک شد . فرمود :«بلند شو و به خانه ات برگرد .» گفتم : آقا جان دارم می میرم ، نمی توانم راه بروم . فرمود : «بلند شو» بی اختیار ذکر یا علی یا علی بر زبان آمد . هنوز می ترسیدم ، دستهایم حرکت کردند و به ضریح چسبیدم و از عمویم خواستم مرا بلند کند . امّا متوجّه شدم روی پای خودم ایستاده ام . وقتی به خود آمدم ، مردم به دورم جمع شده بودند و خادمین مرا بردند .من تا عمر دارم نوکر آقایم ، او پیش خدا خیلی آبرو دارد ... او این عبارات را چند بار تکرار کرد ، تا اینکه اشکش سد چشمش را شکست و مثل رود در پهنای صورتش جاری شد .
درمان سرطان روده ملیکا در بارگاه حضرت عبدالعظیم حسنی (ع)
انتخاب :دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه منبع :http://www.rasekhoon.net http://www.sahand272.blogfa.com/ http://www.rs272.parsiblog.com/ WEST AZERBAIJAN URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI
«سرطان ! سرطان روده از نوع پیشرفته ، سه چهارم روده ها از بین رفته است ، متأسّفم !» آنچه که آقای صالحیان می شنید این کلمات نبود ، پژواک یک فریاد ، یک ضجه از درون بود که که در مغزش می پیچید . سعی کرد ، تقلّا کند تا صدای دکتر حمیدی را واضح تر بشنود . آقا ی دکتر ، معنی حرفتان چیست ؟ آقای صالحیان ! وظیفه من اینست که حقایق را بی پرده بگویم . شهامت داشته باشید و آن را بپذیرید . کاری نمی توانم بکنم ! یعنی هیچ امیدی برای ملیکا نیست ؟ بنشینیم مرگش را ذرّه ذرّه تماشا کنیم؟ حرف شما این است ؟! این کلمات به سختی از گلویی که گلوله ای از بغض ، راه آن را بسته بود خارج می شد . طنین پدر از سینه برمی خاست . مثل صدای باد در صحرایی وغم انگیز .پاکتی انباشته از عکس ، برگه های آزمایش خون ، سیتی اسکن و سونوگرافی بر دستانش سنگینی می کرد . دکتر اتاق را ترک کرد و او را زیر بار فضای سنگین غم ،تنها گذاشت . دکتر حمیدی متخصّص و جراح کودکان بیمارستان آسیا، ملیکا کوچولو را پس از 20 روز از بیمارستان مرخص کرد .
امّا خانواده ملیکا کسانی نبودند که تنها با اظهار نظر یک پزشک از پا بنشینند و دست از تلاش بردارند. دکتر سجّادی ، دکتر مشایخی ، دکتر جعفری نژاد و دکتر کیهانی در بیمارستان آراد، هر یک از آزمایشات و بررسیهای جداگانه ای انجام دادند ، ولی تشخیص همان بود: سرطان. سرطانی که هرساعت پنجه زهر آگینش را بیشتر می فشرد ، و چون شعله ای در خرمن هستی ملیکا زبانه می کشید . حال ملیکا روز به روز وخیم ترمی شد . شکمش به شدّت ورم کرده بود ، و خبر از فاسد شدن بخش دیگری از روده ها می داد . دکتر کولانلو یکی دیگر از پزشکانی که به سراغش رفته بودند ، تأکید می کرد که باید برای یافتن نوع سرطان ، نمونه برداری شود . امّا ورم طحال این اجازه را نمی داد . معنی این حرف قطع همه رشته های امید بود تا این شمع کوچک چه بموقع خاموش شود . ده روز ، بیست روز، شاید یکماه دیگر . تنها یک جا باقی مانده بود ، بیمارستان شرکت نفت . دکتر کلانتری جرّاح این بیمارستان ، تنها اقدامی که حاضر به انجام آن بود آندوسکوپی از روده ها بود . او فقط در همین حدّ مسئولیّت می پذیرفت .» زمان عمل تعیین شد : دوشنبه 9 آبانماه 1373 امّا این جراحی چه امیدی در برداشت ؟ خانواده ملیکا ، حالا خود را در اعماق چاهی عمیق و ظلمانی ، انباشته از «چکنم » هایی که هیچ راه حلّی را نمی شد از آن به بیرون کشید ، می بافتند . امّا از همین نقطه ، روزنه ای روبه آسمان گشوده شد و پرتوی به قعر ناامیدی تابیدن گرفت یعنی توسّل و کوبیدن آستان سیّدالکریم . ایّام فاطمیّه است . جمعه شب ، یا بهتر بگوییم5/ 1 بامداد شنبه 7 آبانماه . خانواده سادات صالحیان همه در صحن حضرت عبدالعظیم علیه السّلام جمع اند . پدر ، مادربزرگ ، خاله ، عمّه و ... همه برای ملیکا ، این دختر 3/5 ساله شیرین زبان گرد آمده اند تا با توسّل به اولیاء الله ، دخترشان را به زندگی برگردانند . آمده اند تا آبروی مقرّبین درگاه الهی را شفیع قرار دهند . آبرویی که چون با اشک محبّین می آمیزد ، سدّ تقدیر را می شکند .درب حرم بسته است .
هوا سوز دارد ، امّا سوز این جمع استخوان سوز تر است . یکی از خادمین با دیدن این گروه آشفته ، متوجّه می شود که مسأله مهّمی پیش آمده است . هوا ، آه سرد می کشد ، آنان می لرزند . خادم وقتی مطلّع می شود این خانواده از ساداتند ، می گوید : شما بچّه های صاحب این بارگاه هستید . حالا که قرار بر ماندن دارید بیایید درب حرم را برایتان باز کنم . آنان به داخل حرم می روند و در کنار ضریح سیّدالکریم علیه السّلام بیتوته می کنند . کسی نمی داند آن شب عجیب تا سپیده صبح چگونه گذشت ، امّا به طور قطع ، دعاها و نمازها ی آن جمع بین ملائک زبانزد شد ، شاید ملائک نیز آنان را همراهی کرده باشند . چرا که فردای آن شب ... بیمارستان شرکت نفت - یکشنبه 8 آبان - ملیکا سادات را برای انجام عمل فردا صبح آماده کرده اند ، امّا خبر می رسد یک از اقوام دکتر کلانتری از دنیا رفته است ، و دکتر فردا عمل نخواهد داشت . دوشنبه 9 آبان - با توجّه به تغییر روز عمل ، ملیکا سادات را بار دیگر برای انجام آزمایشات جدید به واحدهای آزمایش خون، سیتی اسکن ، سونوگرافی و ... می برند . پاسخ آزمایشات و عکسها آماده می شود برای فردا صبح . سه شنبه 10 آبان - اتاق هم آماده است . دکتر کلانتری به طور معمول ، یکبار دیگر نگاهی به آخرین نتایج عکسها و آزمایشات می اندازد . امّا آنچه که در آنها می بیند نگاه بهت زده اش را به برگه ها و عکسها می دوزد . پرستار را صدا می زند . حتماُ اشتباهی رخ داده است و تکرار آزمایش خون ، هر ده دقیقه یک آزمایش . نخیر ، اشتباهی در کار نیست ! همة آزمایشات آثار بهبود و سلامتی را گواهی می دهند . مادر ملیکا با تشویش از دکتر می پرسد : آقا ی دکتر چه اتّفاقی افتاده است ؟ خانم صالحیان ، نمی دانم چه بگویم . یا دستگاهها و تخصّصی ما اشتباه کرده است ، یا اینکه واقعاً معجزه ای واقع شده است . امّا مطمئناً این دستگاهها و ما تا بحال اشتباه نکرده ایم ... . ملیکا از بیمارستان مرخص شد . با اینکه آثاری از بیماری در او نبود ، ولی خانواده هنوز هم مضطرب و نگران بودند . تا اینکه یک شب مادربزرگ ملیکا در عالم رؤیا خوابی دید که قلب خانواده را مطمئن کرد . او تعریف کرد : دیدم در جمع عدّه ای از بانوان هستم . آنان را نمی شناختم . بانوان راهی بازکردند . یکی از آنان ندا داد : امام سجّاد علیه السّلام تشریف می آورند . با اشتیاق جلو رفتم تا امام علیه السّلام را زیارت کنم . آقا آمد ، صورت مثل مهتاب . زبانم بند آمده بود . می خواستم برای ملیکا دست به دامن شوم ، نمی توانستم . امّا آقا علیه السّلام خود به طرف من آمدند و فرمودند : دیگر برای چه نگرانید ، آن دختر شفا گرفت .