درمان بیماری دیسک کمر با توسل به آقا امام زمان (عج)
انتخاب :دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه
مدت سى سال است که رانندهام. یک روز صبح که از خواب بیدار شدم متوجه شدم که زانوهاى پایم تا ران مثل چوب خشک شده است، بعد از مراجعه به دکترها و عدم نتیجه، حدود 17 - 18روز در خانه بسترى بودم و تنها به امام زمان علیهالسلام و چهارده معصوم متوسل مىشدم و بالاخره در روز نیمه شعبان به مسجد مقدّس جمکران مرا آوردند و عنایت حضرت ولى عصر علیهالسلام شامل حالم شد و از بیمارى شفا پیدا کردم.
شرح واقعه از زبان شفا یافته:
اینجانب مدّت سى سال است که کارم رانندگى است. در تمام این مدّت با ماشین سنگین در بیابانها رفت و آمد داشتهام. چند وقت پیش که یک سرویس از بندر امام به مقصد کرج بار زدم، ساعت دو بعد از ظهر بود که به قم رسیدم. صبح فردایش قرار شد همراه همسرم به کرج برویم و یک سرى به برادرم که مریض بود بزنیم.
صبح زود که بیدار شدم، دیدم که نمىتوانم از رختخواب بلند شوم، اولش فکر مىکردم لابد پاهایم خواب رفتهاند، بعد متوجه شدم که زانوهاى پایم تا ران، مثل چوب خشک شده است. همان موقع اولین کسى را که صدا زدم امام زمان علیهالسلام بود و گفتم: یا امام زمان علیهالسلام!
بدون اینکه بخواهم، در رختخواب افتادم.
بچهها اطرافم جمع شدند و گفتند: چى شده؟! چرا این طور شدى؟!
گفتم: نمىدانم چه شده...
چند روزى درد مىکشیدم، به هر دکترى که به فکرمان رسید رفتیم، وقتى از همه جا مأیوس شدیم، حدود 17 - 18روزى را در خانه بسترى بودم و تنها به امام زمان علیهالسلام و چهارده معصوم علیهمالسلام متوسل مىشدم و بالاخره بعد از مراجعه به یکى از دکترها قرار شد بعد از این مدّت پایم را عمل جراحى کنند. چند روز بعد که غروب شب نیمه شعبان بود، خود به خود اشکم جارى شد، به خاطر شب عید به همسرم گفتم: بلند شو هرچه چراغ داریم، روشن کن. خودم هم رفتم، کلیدهاى ایوان را روشن کردم و چهار دست و پا به رختخواب برگشتم.
آن شب به امام زمان علیهالسلام عرض مىکردم:
"آقا! من از اول زندگیم از شما خواستهام که اگر قرار شد روزى بیچاره و زمینگیر شوم و در خانه بنشینم، همان موقع مرگم را برسانید.
آقا! اینها مىخواهند مرا عمل کنند، اگر مصلحت مىدانى، نگذار پاى من به اطاق عمل برسد".
به پسر بزرگم سفارش کردم: به همه فامیل خبر دهد که روز جمعه در خانه جمع شوند، تا با آنها خدا حافظى کنم، چون قرار بود فردایش مرا عمل کنند.
صبح دخترم آمد و با حالتى که گلویش را بغض گرفته بود، گفت: "بابا! شب پیش که تولد امام زمان علیهالسلام بود، خواب دیدم: دکترى آمد و مىخواست پاهاى تو را مالش دهد. یک مرتبه آقا سیدى تشریف آورد و گفت: بگذارید من پایش را مالش دهم.
بابا! به دلم افتاده که به جمکران برویم و براى حضرت نذر کردهام که آش بپزیم".
گفتم: عزیزم، من خودم براى امام زاده سید على نذر کردهام.
گفت: نه بابا، به دلم برات شده است که در جمکران آش درست کنیم.
مبلغى دادم تا بروند وسائل لازم را تهیه کنند. خودم هم در حالى که خوابیده بودم، کمى از سبزىهاى آش را پاک کردم. به باجناقم
گفتم: مرا به حمام ببر تا با بدن پاک وارد مسجد شوم.
صبح که مىخواستم بلند شوم تا به طرف جمکران بیاییم، درد پاهایم زیاد شد، به گونهاى که نمىتوانستم از رختخواب بلند شوم. خطاب به امام زمان علیهالسلام عرض کردم:
"یا صاحب الزمان! من مىآیم و اگر در جمکران خوبم نکنى بر نمىگردم".
بعد از اینکه ماشین تهیه کردند، به هر طریقى که بود خودم را سوار ماشین کردم. به راننده گفتم: هرجا که به در مسجد نزدیکتر است، مرا پیاده کن. وقتى از ماشین پیاده شدیم، خانمم تا وسط حیاط مسجد، دستم را گرفته بود و مىآورد. به او گفتم: شما بروید سراغ دیگ آش و آن را آماده کنید.
وقتى وارد مسجد شدم، دیدم هیچ جایى خالى نیست و تمام مسجد، مملوّ از جمعیت نمازگزار است. با هر سختى که بود خودم را کنار ستونى که یک کتابخانه پر از قرآن و مهر و تسبیح در آنجا بود رساندم. همانجا روى زمین افتادم و از درد پا ناله مىزدم و مىگفتم:
"یا امام زمان! پایم را از خودت مىخواهم".
از خستگى و درد خوابم برد. در عالم رؤیا دیدم: کسى تکانم مىدهد و مىگوید: یک قرآن بردار و به سر و صورت و سینهات بگذار. من اطاعت امر کردم، بعد هم قرآن را زیر بغلم گذاشتم. -کسانى که در اطرافم بودند مىگفتند: آن موقع که در خواب بودى، پاهایت را به زمین مىکوبیدى.- یکباره سراسیمه از خواب پریدم و شروع به دویدن کردم. درِ مسجد راگم کرده بودم، محکم به دیوار خوردم. وقتى در خروجى را به من نشان دادند، چنان با عجله حرکت مىکردم که چند مرتبه به زمین خوردم، اصلا احساس درد نمىکردم.
بحمداللّه با توسل به امام زمان علیهالسلام، آقا پایم را شفا داد و الآن هیچگونه دردى ندارم.
مصداق رمز علم الاسماء است جمکران
زیرا مقام زاده زهراست جمکران
دار الشفاى جمله مرضاى بىپناه
مرهم گذار زخم جگرهاست جمکران
دکتر توانانیا، پزشک دار الشفاء حضرت مهدى علیهالسلام در رابطه با شفاى برادر ح.ن با دکتر سعید اعتمادى تماس حاصل نموده و نتیجه را این چنین اعلام کردهاند:
"در تاریخ5/9/78 ساعت 25/1 با دکتر سعید اعتمادى تماس حاصل شد و وقوع معجزه به ایشان با ابعاد پزشکى در میان گذاشته شد و از ایشان خواستیم تا از نزدیک معاینه کنند و نظریه کارشناسى را بیان فرمایند. ایشان اینگونه ابراز داشتند که:
بعد از معاینه بیمار و مشاهده ام .ار .اى (MRI) رفع علائم و از بین رفتن همه نشانه هاى واضح دیسکوپاتى، یک معجزه کاملا غیر قابل انکار و واقعی است.
|